۱۳۸۵ مرداد ۱, یکشنبه

عکس العمل در مواجهه با ناملايمات؟

۱- عکس العمل در مواجهه با ناملایمات؟

دختری از سختی های زندگی به پدرش گله می کرد.از مبارزه خسته بودنمی دانست چه کند بلافاصله پس از اینکه یک مشکل را حل شده می دید مشکل دیگری سر راهش آشکار می شد و قصد داشت خود را تسلیم زندگی کند.پدر که آشپز ماهری بود او را به آشپز خانه برد. سه قابلمه را پر از آب کرد وآن ها را جوشاند.سپس در اولی تعدادی هویج در دومی تعدادی تخم مرغ و در دیگری مقداری قهوه قرار دادو بدون اینکه حرفی بزند چند دقیقه ای منتظر ماند. دختر هم تعجب کردو بی صبرانه منتظر بود.تقریبا بعد از 20 دقیقه پدر اجاق گاز را خاموش کردهویج ها و تخم مرغ ها را در کاسه گذاشت و قهوه را در فنجانی ریخت.سپس رو به دختر کرد و پرسید:عزیزم چه می بینی؟دختر هم در پاسخ گفت:هویج تخم مرغ و قهوه.
پدر از دختر خواست هر کدام از آنها را لمس کند.هویج ها نرم و لطیف بودندو تخم مرغ ها پس از شکستن و پوست کندن سخت شده بودنددر آخر پدر از او خواست قهوه را ببوید. دختر دلیل اینکار را سوال کردو پاسخ شنید:دخترم هر کدام از آنها در شرایط ناگوار یکسانی در آب جوش قرار گرفتند ولی از خود رفتارهای متفاوتی بروز دادند.هویج های سخت و محکم ضعیف و نرم شدند.پوسته های نازک و مایع درون تخم مرغ ها سخت شدند ولی دانه های قهوه توانستند ماهیت آب را تغییر دهند.
سپس پدر از دخترش پرسید:حالا تو دخترم وقتی در زندگی با مشکلی مواجهه می شوی مثل کدامیک رفتار می کنی؟هویج تخم مرغ یا قهوه؟

۲- جدایی

آنگاه که سلامت را می خواهم

           بدرودم میگویی

آنگاه که با تو بودن را می خواهم

         آوای جدایی سر می دهی

آنگاه که به فریاد می خوانمت

         پوزخندی به سادگی ام میزنی

آنگاه که ذره ذره عاشق می شدم

         از جدایی نگفتی

و امروز که بیش از هر زمان عاشقم

        از پایان می گویی

آری پایان

        این است رسم زمان

فریاد از این زمان

        فریاد از این خزان

خزانی که بربود بهار دوستیمان



۵ نظر:

  1. سلام

    ممنون که به وبلاگم سر زدی

    پاسخحذف
  2. ممنون به من سرزدی . وقت کردی بازم بيا

    پاسخحذف
  3. سلام...شرمنده از نبودنم...ممنون از نظرت راستی...اونا مردم بيگناهی هستن!مردم لبنان رو می گم!

    پاسخحذف
  4. سلام دوست عزيز...

    خيلی لطف کرديد که وبلاگم رو قابل دونستيد و برام کامنت گذاشتيد....

    من هيچ کامنتی رو بی جواب نمی زارم....

    در مورد پست آخرتون در مورد عکس العمل ها من خودم ترجيح می دم قهوه باشم....

    چون از تغيير دادن و تغيير يافتن خيلی خوشم مياد...البته درجهت مثبت....

    بازم بهتون سر می زنم...شما هم بياييد خوشحالم می کنيد...

    در پناه حق...

    پاسخحذف
  5. سلام...حکايت جالبی بود معمولا چنين داستان هايی تنها تخم مرغ و هويج رو مثال ميزنن اما مثل قهوه بودن.... فکر کنم مثل قهوه بودن غير ممکن باشه!....به روزم!

    پاسخحذف