۱۳۸۵ آبان ۲۴, چهارشنبه

ياد قديما

مکان : کلاس آناتومی عملی                  زمان : سال ۱۳۷۸

استاد : خوب بچه ها  این عصب اگه گفتین چیه ؟

همهمه در کلاس. هر کی یک چیزی میگه و استاد بیات با پوزخند منحصر به فردشون مداوم میگفتن خیر اشتباه هست و یکدم نیش آزار دهندشون تا بناگوش باز بود.

دانشجوی نحیف و لاغر کلاس : استاد من بگم؟ استاد من بگم ؟ استاد من جواب بدم ؟

استاد : خوب ظاهرا آقای دکتر هم می خوان اظهار نظر کنن . همه ساکت باشن ببینیم ایشون که ساعت ۹ میان به جای ساعت ۸ ( خنده مداوم دانشجویان در صحنه ) چه نظری دارین. خوب بفرمایین همه منتظریم.

دانشجوی نحیف و لاغر کلاس : نمی دونم ( ترکیدن کلاس از خنده )

استاد : در حالیکه نیشش بسته بود و از عصبانیت سرخ شده بود : آقای دکتر تشریف ببرین بیرون لطفا .

دانشجوی نحیف و لاغر : استاد مگه ندونستن عیب هست ؛ نپرسیدن عیب هست . (‌خنده حاضرین )

استاد :‌با عصبانیت تمام. آقای دکتر تشریف ببرین بیرون .شما آبرو همه خانوادتون رو بردین با این کارهاتون.واقعا من تعجب می کنم خانواده به این محترمی اونوقت شما.......................

         

شعر باران :

باران می بارد

و باران چه زیبا بهانه ایست

 برای تو را به یاد آوردن

باران می بارد

و باران چه زیبا ترانه ایست

برای تو را فریاد زدن

باران می بارد

و من هنوز در کوچه انتظارم

آرزوی دیدار تو ؛ در سر دارم..........



۶۵ نظر:

  1. من اول شدم ؟!!     ميبينم که آدمای لاغر رو مسخره ميکنی ! :‌)

    پاسخحذف
  2. سلام آقا پيام گل

    ...

    شرمنده سرم خيلی شلوغ بود نميتونستم زود زود سر بزنم

    ...

    رفيق آپ کردم خيلی خوشحال ميشم بازم به من سر بزنی منتظرتم ياحق

    پاسخحذف
  3. سلام!

    ممنون که سر زدين!

    می تونم تصور کنم چهره ی  استاد چه طور شده...(ترکيب اين دو شکل با هم)

    پاسخحذف
  4. يه بار سر کلاس يکی از بچه ها گفت : استاد فکر نميکنيد اين قضيه اينجوری باشه..؟!

    استاد(؟) مربوطه شاکی شد و اون پسر رو انداخت بيرون! که چطور جرات کردی..

    بايد نفهم باشيم تا استاد از فهم خودش احساس غرور کنه..

    پاسخحذف
  5. مرسی از لطفتون به نوشته هام آقای دکتر . اميدوارم موفق باشيد . ( اگه موفقيت تو اين رشته معنای بيرونی داشته باشه البته ! ) بهرحال اميدوارم هميشه دلتون خوش باشه .

    پاسخحذف
  6. حالا آخرش اين دانشجوی نحيف فهميد عصبه چی بود؟! راستی، چرا ديگه خبر نميدين آپين؟!

    پاسخحذف
  7. پيام جان، نمي دونم چرا از اين مطلبت كه خودمونيم خيلي هم خنده دار نبود اين قدر خنده ام گرفت. شايدم خيلي خوب تو ذهنم تصويرش كردم. از شعره هم لذت بردم.

    پاسخحذف
  8. شعر  خيلی  لطيفی بود.

    اگه  واقعا  همچين  استادی  دارين  خيلی    لوس........

    پاسخحذف
  9. پیام جان ما هم رو می شناسیم؟ اگه اهل مسنجر هستی منو با arminghahghaei

    اد کن که از آپ کردنت باخبرم کنی. خوشحال می شم. در ضمن خواستم حال بدم گفتم جندان بامزه هم نبود. اتفاقا خیلی هم بی مزه بود در مورد وبلاگ خودم هم همینه که هستو من تشویش اذهان عمومی نمی کنم. دلم می خواد چیزایی که مردم ما معمولا فراموش می کنن یا خودشونو می زنن به فراموشوندن بهشون یادآوری کنم. شما بگو کجاش غلطه.

    پاسخحذف
  10. سلام لاغز جان!!!!

    شعره حال داد...

    تيکتم خوب بود...

    پاسخحذف
  11. سلام پيام جان

    شعر بارونيت خيلی زيبا بود ...شاعر لحظه های بارانی!.....اين پست پايينی چی بود؟ ...تبليغ وبلاگتو ميکنی ....چه خبره ....هزاره سوم!...خيلی بامزه بود ...خوشم اومد .....منتظرتم پيام جان ...با يه شعر جديد از خودم ...

    در همين نزديکی

    دختری را می شناسم...........

    .................

    .............

    منتظرتم ...نمی خوای خوشحالم کنی؟

    پاسخحذف
  12. سلام ..

    شعر زيبايی بود..مرسی سر زدی..اميدوارم هميشه بيای چون من هر روز آپم..

    پاسخحذف
  13. راستی..اون دانشجوی لاغر خودتی؟

    پاسخحذف
  14. بيات اون لبخندهاش هيچ‌وقت يادم نمی‌ره...اون که زمان ما درس تئوری نمی‌داد٬هيچ‌وقت هم نمی‌گفت آقا يا خانم دکتر...ولی چه جراتی کردی اينجوری بهش بگی...

    پاسخحذف
  15. ای شيطون!!...در ضمن بسوزه پدر عاشقی!

    پاسخحذف
  16. اوه اوه چه کرديد با استاد!!!

    پاسخحذف
  17. باران را دوست دارم.

    بوی خاک ميدهد باران .

    اينو يک روز بارانی نوشتم طولانيه و اين جا نميشه نوشتش .يک روز توی وبلاگم مينويسم و خوشحال ميشم بخونيدش ونظر بديد.واون خاطره فکر ميکنم برای اونهايی که شرايط کلاس های اناتومی رو ديده باشند و  اساتيد محترم آناتومی را تجربه کرده باشند خيلی چيز ها رو تداعی ميکنه چه روز هايی بود .يادش به خير. پيروز باشيد همکار بيکار

    پاسخحذف
  18. شعر باران  خيلی خيلی قشنگ بود ...

    اون ياد قديما هم که عجب دل و جراتی داشته دانشجو!

    پاسخحذف
  19. ايول دکتر استاد ضايع کن...دمش گرم

    پاسخحذف
  20. خوب وقتی از ترم يک به يه جوون هجده نوزده ساله بگن خانوم دکتر آقا دکتر از اين بهتر هم نميشه دکتر جان ...سيستم از پايه مشکل داره و نه فقط در رشته شما که همين مشکلو ما هم داريم البته از اون طرف ... ولی خيلی بانمک اومده تيکه رو حالا اين دانشجوی لاغر خودت که نبودی !! الان انترن کجا هست ! .... باران ميبارد امشب .. دلم غم دارد امشب ...

    پاسخحذف
  21. حالا اين دانشجوی لاغر نحيف پسر اتند يا متخصص معروفيه ؟ ...ما شکرخدا واحد عملی مون کم بود يه بار استاد همين سوالو کرد که راجع به عصب شبکه بازويی بود من گفتم والا نميدونم چه عصبيه ولی اينا چقدر شبيه ماکارونی اند !! دکتر مونده بود چی بگه گفت خوبه جلسه اول تشريح به جای غش کردن جسد رو خوراکی می بينين ! ... راستی موش سفيد های اتاق بغلی رو که ديدی خيلی با نمک اند .. نه ؟

    پاسخحذف
  22. آقای دکتر شجاع نحيف ( از اون لحاظ ) استاد دست انداز ...

    شيطونی ؟!!! ساکت بشين درست رو بخون ...

    پاسخحذف
  23. عجب خاطره ایاما يکم گريه دار بود

    پاسخحذف
  24. اين پستتون خیلی تاثیر گذار بود

    پاسخحذف
  25. سلام البته با قهر

    زيبا بود مخصوصا وقتی استاده ميندازتش بيرون چون حقش بود

    پاسخحذف
  26. اه اه اه!

    کلا عرض شد!

    اه اه اه!

    منم می خوام بلينکم با اجازه!

    پاسخحذف
  27. شعرتون خيلی قشنگ بود. و البته خاطرتون!

    از وبلاگتون کاملا مشخص بود که شيطونيد اما خوب اين پست يه سری اطلاعات ديگه هم داشت

    پاسخحذف
  28. سلام

    با "گرگ" به روزم...!

    خوشحال میشم تشریف بیارین

    خبر که ندادین؟!!اما من اومدم.جالب بود.شعرتون قشنگ بود

    پاسخحذف
  29. .·´¯`·«( SORENA )»·´¯`·.۲۵ آبان ۱۳۸۵ ساعت ۳:۱۵

    وای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    پاسخحذف
  30. خوشم مي آد از اين بچه پرووااا

    پاسخحذف
  31. کاش می شد چتری گرفت نه بر شانه هايش بر جای قدمهایش که نشويد باران اين  بی تکرار را بر سنگ فرش کوچه

    خوشحالم با وبلاگت آشنا شدم و خوشحال از اينکه به من هم سر بزنی

    پاسخحذف
  32. باز باران با ترانه .....

    می خورد بر بام خانه .....

    يادم آيد زير باران .....

    توی جنگلهای گیلان...

    کودکی ۱۰ ساله بودم... ...........

    پاسخحذف
  33. سلام . باز باران با ترانه بارون خيلي اتفاقات رو به ياد آدم مياره . كاش الان هم بارون مي اومد

    پاسخحذف
  34. سلام.زيبا بود.حس زيبايی داشت والبته صميمانه.ياعلی.

    پاسخحذف
  35. سلام ممنون که به وب من سر زديد و لينک کرديد ...وب شما هم جالبه....نکنه اون اقای دکتر نحيف و لاغر شما بوديد؟؟؟؟منم لينکتون کردم با اجازه

    پاسخحذف
  36. سلام دوست گلم.

    من آپ کردم.

    با موضوع : جواب نظر سنجی در مورد رنگ نارنجی.

    جواب کامنتهای دوستانی هم نظرشون رو گفته بودن توی این پست نوشتم.

    خوشحال می شم بازم به من سر بزنین و از جواب پست نظر سنجی دیدن کنین.

    دوستدار همتون،

    محیا.

    پاسخحذف
  37. حالا اين دانشجوی نحيف واقعا نميدونست يا ميخواست حال استاد رو بگيره؟!!

    پاسخحذف
  38. baran bahaneist  baraye hezar bar be yad avardane kasi ke royaye har lahzeye tost.royai ke ba cheshmane baz ham soraghat mi ayad.

    پاسخحذف
  39. دکی تو هم ؟؟؟؟

    انتظارم بيشتر از اينا بود ازت

    پاسخحذف
  40. سلام دوست خوبم

    موفق باشی

    اپم

    پاسخحذف
  41. واقعا کار خوبی کردين که اعلام کردين

    ندانستن عيب نيست!!

    پاسخحذف
  42. سلام دوست عزيز

    خاطره جالبی بود

    شاد و سربلند باشيد

    پاسخحذف
  43. خيلی باحال بود...!حقيقت بود ديگه...چه ميشه کرد؟!بهم سر بزن..آپم...بابای

    پاسخحذف
  44. سلام آپم...................

    پاسخحذف
  45. اون شاگرد نحيف و لاغر کلاس احيانا کی بوده؟!کفشامم تو بارون خراب ميشن!

    پاسخحذف
  46. سلام.بازم بآپ وخبرکن.مرسی بهم سرزدی.منتظرتم

    پاسخحذف
  47. خوبه! منم زياد تيكه مي ندازم سر كلاس ولي تا حالا كار به بيرون كشيدن نرسيده(البته من دبيرستانم) خوبه داشنگاه خيلي خوش مي گذره.

    يه چيزي هست حس مي كنم شما آدم مهربوني هستي نمي دونم چرا..! چرا؟

    پاسخحذف
  48. سارا(خلوت گاه دل)۲۶ آبان ۱۳۸۵ ساعت ۶:۳۸

    وقتی نيش استاد بسته شد حال کردم

    پاسخحذف
  49. آخی خيلی قشنگ بودها ببين من به رنگ قرمز حساسم . لطف کن کمی کم رنگتر يا همشو با يک رنگ بنويس . مرصی ها راستی آپم موضوع جالبیه . خودت بيا و بخون . راستی عکس پسرم هم گذاشتم . راقب بودی در خدمتتون هستم .

    پاسخحذف
  50. بازم ياد قديما داريد؟

    پاسخحذف
  51. وای امروزچقدربهت سرزدم.نگی اين دختره بيکاره.

    پاسخحذف
  52. من يه دکتر آشنا می شناسم رژيم چاقی برای آدمهای نحيف!!!!!!!! می ده. می خواين يه وقت بگيرم ازش؟؟؟

    حالا ياد گرفتی که بعضی وقتا پرسيدن عيبه

    پاسخحذف
  53. سلام.نمی دونم چرا نثرم اين همه گنگ ونامفهومه.سعی می کنم ساده تر بنويسم.ياعلی.

    پاسخحذف
  54. سلام.... ...پيشمون بياين...من آپم

    پاسخحذف
  55. :))... عجب! خانواده اون بابا رو از کجا می شناخت!

    مرسی برای لينک....

    پاسخحذف
  56. واقعا خانواده به این محترمی اونوقت شما ... !‌

    سر کلاس عصب شناسی (!) خوب رو اعصاب استاد راه ميری و بدبختو عصبی ميکنی ها ! البته خود استاد هم خيلی حال عصب بوده !

    پاسخحذف
  57. سلام پيام جان. آره شعرهای اون وبلاگ مال خودمه ممنون که بهم سر زدی. بازم اونورها بيا

    پاسخحذف
  58. سلام داداش پیام بابا کات حرف نداره  معرکه هستی / یه سر بیا پیشه من منتظرم by

    پاسخحذف
  59. ممنون از اینکه هميشه انرژی مثبت می دهيد .و خوشحالم با کسی آشنا شدم که این همه وب لاگش طرفدار داره.مثل اینکه زیاد هم در پست قبلی دچار توهم نبودید . در هر صورت موفق باشید .راستی جواب سوالتونو کجا بنویسم؟

    پاسخحذف
  60. بعد اين دانشجوی نحيف و لاغر کلاس شمايين ؟ همون آقای دکتر که آبروی خانواده رو برده ؟

    پاسخحذف
  61. من عاشق خنده های دکتر بياتم!!! و همچنين اون شونه ی کوچولويی که تو جيب روپوشش ميذاره و قبل از شروع کلاس بچه های دندون موهاشو شونه می کنه!!

    پاسخحذف
  62. واااااااااااااااااااااااااای از دست تو پيام!!!

    حالا رفتی بيرون آخرش يا نه؟؟

    پاسخحذف
  63. پيام دوست خوب من مرسی برای حضور خوبت

    پاسخحذف
  64. یه دانشجوی پزشکی بهشتی۹ مهر ۱۳۸۶ ساعت ۳:۲۸

    بله وصف دکتر شنیدنه هنوز.پس شما هم جز بجه های علاف پزشکی بهشتی هستی.

    پاسخحذف