سلام.خیلی از دوستان من شروع کردن به خاطرات دوران انترنیشون رو نوشتن من هم وسوسه شدم که خاطراتی از این یکماه رو بنویسم .خاطرات یکماه من مجموعه ای بود از :
۱-کد 55=خشم شب
من سربازی نرفتم ولی بجه هایی که سربازی رفتن میگن وقتی که شب بعد از کلی خستگی خوابیدی یکهو میان و با بمب های صوتی و تیر مشقی بهت حمله میکنن و تو شب در حالی که خوابی باید بلند شی و از خودت دفاع کنی.کد 55 هم همینجور است و وقتی اعلام میشود که یک مریض بد حال به بیمارستان آورده شده و نیاز به عملیات احیا دارد و وظیفه انترن هم که معلوم است .انترن باید بره و آمبمو بزنه (مثل تنفس مصنوعی هست .یک کیسه هست که با فشار دست پر و خالی میشه )حالا فکر کنین شب کشیک تازه میره که چشماتون گرم بشه بلکه بتونین یک 2 ساعت بخوابین یکهو کد 55 یا همون خشم شب اعلام بشه.من که این وقتها هر چی فحش است نثار این دوره انترنی می کنم.
2-team work(کار گروهی)
روز اولی که رفتم کشیک داشتم قبضه روح می شدم چون هیچ کاری بلد نبودم و قرار بود که خودم تنهایی مریض میدیدم اون هم مریض اورزانس داخلی.اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم ولی در طول شب با تیم ورک با بچه های پرستاری از عهدش بر اومدم .البته تیم ورک به این صورت بود که اونها اردر(order)میکردن و من تو پوشه اورزانس می نوشتم.
3-A.B.G
یک کار سخت که خیلیش شانسی هست.روزهای اول که کلی به مریض می گفتم که این کار من دردناک و سخت است و احتمال داره چند بار لازم باشه من انجام بدم تا بتونم از عمق خون بگیرم و البته بعد از 3-4 بار انجام دادن با گردن کج میرفتم پیش پرستار ها تا برام بگیرن . ولی الان دیگه خودم شدم اتند A.B.G راز موفقیتم هم این هست که سرسرنگ رو با زاویه میبرم.
4-شرح حال انترنی
از اونجایی که من آدم تنبلی هستم میشستم و به جای شرح حال از روی روند درمانی که رزیدنت ها مینوشتن کپی میکردم ولی یکبار استاد دید و دید که عین اون نوشتم ، هیچی نگفت ولی خودم شرمنده شدم .برای جلوگیری از این خطر از اون به بعد همون شرح حال رو کپی میکنم منتهی به انگلیسی می نویسم که تابلو نباشه و فکر کنن یک چیزی حالیم است.
5-کیف C.P.R=چمدانی از جنس فلز که در هر اعزام در بسته میبری و در بسته بر می گردونی
کیف احیا کیفی هست که وقتی مریض بد حال رو انتقال میدی باید همراهت باشه تا اگه نیاز به احیا بود میض رو احیا کنی ولی از اونجا که من از این کارها بلد نیستم این کیف برام یک کیف سنگین هست که خصوصا شبها که میبرمش به سازندش بد و بیراه می گم که چرا اینقدر سنگین ساختتش.کيف رو هميشه در بسته تحويل ميگيرم و در بسته تحويل ميدم.
6-پوشیدن دمپایی در شبهای کشیک
این یکی از واجبات است چون پای آدم اصلا می پوسه اگه دمپایی نپوشی ولی مشکلش این هست که در شب فکر میکنن همه دکتر هستن الا تویی که دمپایی پوشیدی و داری برای خودت اون وسط می چرخی.
7-اعزام
یک چیزی تو مایه های خشم شب است منتها دیگه خیلی استرس نداره و میتونی یک کم طولش بدی.اعزام صبحها هم که خودش یک خیابون گردی هست و کیف داره .خصوصا وقتی که آمبولانس آژیر میکشه و خلاف و تند میره کیف داره.یک جورایی میبینم اگه آمبولانس داشتم حال می داد.
خسته نباشی دکتر بعد از اين :) بابا تازه اول راهی :))بگذار بری زنان اونوقت ديدن داری:))) موفق باشی.:)
پاسخحذفخانوم دکتر ايشاللا فارغ التحصيلی کامل!
پاسخحذفسلام خوبی خيلی جالب بود . خيلی لذت بردم .راستش منم هنوز نرفتم ولی اين چيزارو خيلی شنيدم .موفق باشی
پاسخحذفمن واقعا به شما از ته قلب تسليت می گم.....هر چند ۵ ماه ديگه من هم چنين بلايی سرم می ياد....:(((((((((
پاسخحذفاوووه!شرمنده آقا پيام! نمی دونم چطور شده من همچين اشتباهی کردم! ولی به اين اوصاف هنوز هم برای فارغ التحصيلی کامل شما دعا می کنم.
پاسخحذفخيلی بامزه نوشتی!! خيلی هاش واسه من هنوز رخ نداده از جمله کد ۵۵ - که بعضی جاها : کد ۹، کد آبی ،... است- اما در مورد اعزام اگه مريض بدحال باشه ديگه خيابون گردی نيست و فقط دعا ميکنی سالم به مقصد برسونی تا به اون کيف احيا بقول خودت نيازی نباشه..
پاسخحذفسلام دوست قديم کم پيدا شدی ولي خيلی قشنگبود ... شاد باشی
پاسخحذفاولاً سلام. دوماً وبلاگ خيلي قشنگي داري. سوماًً ( صبر كن فكر كنم!!! اه يادم رفت ) . به هر حال اگه به ما هم سر بزني خوشخال ميشيم .
پاسخحذفسلام .جالب بود ٬ من ياد يه شب تو بيمارستان ميلاد افتادم . انترنی که اونشب مقيم بود حالش از حال مامان من بدتر شد وقتی فهميد يه پزشک همراه ماست وبعدشم يه شير پاک خورده ای گفت زلزله !!!همه از بيمارو پرستار و همراه ناگهان غايب شدن!!!فقط ما دور تخت مامانم از خنده روده بر شده بوديم...بايد يه قصه ی کامل درباره ی اون شب بنويسم ...بهر حال موفق باشی دکتر جون .فقط ديگه هرگز دمپايی نپوش !!!حتا اگه لازم شد قيد دکتری را بزنی!!!!!!!!!!!
پاسخحذفسلام خوبی دوست من خوشحال شدم از اينکه بهم سر زدی .من بازم آپ هستم خوشحال ميشم بازم بهم سر بزنی
پاسخحذفسلامت باشی!!! واقعآ فرق دو تا بخش رو اينجا ميشه فهميد!!!!!!!
پاسخحذفتازه فکرشو بکن اولين شب عيد باشی بيمارستان باشی بعد کد اعلام کنن تو هم تنها باشی اولين بارت باشه که تو شيفتت کد اعلام کنن بعد با يه صدا و حالت وحشتناک اين کدو اعلام کنن که احساس کنی عزرائيل اومده سراغ تو ..........من که اون لحظه احتياج داشتم واه خودم کد اعلام کنن ...تا صبحم خوابم نبرد
پاسخحذفپیام جان آپدیت نکردی نکردی تا آپدیت کردم! :))
پاسخحذفدکتر جان همه بخشا ميشه با دمپايی رفت اما خودتون که بهتر گفتين چه چيزايی فکر ميکنن!! هر چند من يکی که يه جفت صندل خاص اينترنی خريدم.. از همون علوم پايه که کشيک دادن رو ديدم يه ليست از وسايل مورد نياز اينترنی تو ذهنم بود!! ؛) اينو ميگن آينده نگری!
پاسخحذفبه اميد آن روز که هر روزت آسمانی باشد....و به اميد آن روز که پزشک قابلی بشی!....آسمانی باشی
پاسخحذفسلام دوست من خوبي..من به وبلاگ جديدم رفتم .خوشحال ميشم
پاسخحذف..اگه بيايي..براي آدرس جديد به وبلاگم سر بزن ..باي
پس اينجا هم ماهانه شده؟!!! منم دو ماه اون بخش رو برداشتم - آذر و دی!!! بعدآ بگو چجورياست!!!اوضاعش خوبه يا نه؟
پاسخحذفسلام خوبي...دل من دير زمانی است که می پندارد: دوستی نيز گلی است؛ مثل نيلوفر و ناز، ساقه ی ترد ظريفی دارد. بی گمان سنگدل است آنکه روا ميدارد جان اين ساقه ی نازک را - دانسته!!! - بيازارد! در زمينی که ضمير من و توست، از نخستين ديدار، هر سخن، هر رفتار، دانه هايی است که می افشانيم. برگ و باری است که می رويانيم آب و خورشيد و نسيمش « مهر » است گر بدان گونه که بايست به بار آيد، زندگی را به دل انگيزترين چهره بيارايد....موفق باشيد .
پاسخحذفسلام پيام جون.خيلی باحال بود.به اميد روز فارغ التحصيليت.
پاسخحذفسلام . عجب خاطراتی !! بدم نيست کمی معلوماتمان اضافه ميشه .
پاسخحذفاه -- ببخشيد يادم نبود آخر ماه نشده.. زودتر اومدم؛) آخه بخش سنگين رو آدم ميخواد زودتر تموم کنه!! البته من نه هاااااااااا
پاسخحذفاوضاع چطوره دکتر؟
پاسخحذفسلام دکتر:) ميبخشی دير به دير ميام يا کشيکم يا پست کشيک:))خسته نباشی;)
پاسخحذفخيلی خوب نوشته بودين.با اينکه من تازه ترم ۱ استيجری هستم ولی خيلی وقتا به اين فکر می کنم که کشيک اول اينترنی رو چه طوری شروع کنم.اگه يه مريض بدحال بياد چی؟؟؟...راستی مرسی که به وبلاگ من سر زده بودين.موفق باشين.
پاسخحذفبله متا سفانه منم مجبورم .درسمم تموم شده
پاسخحذفچه قدر رشته ات جالبه!خوشحال می شم که به من هم سر بزنی.کامنت هم يادت نره!
پاسخحذفنيستی؟!...دير گاهيست که نيستی!
پاسخحذفسلام کجايی بابا جان چرا خبری ازت نيست؟ هر وقت ميام واون کلمه کد و که ميبينم کلی دلم ميريزه نميشه عوضش کنی.....
پاسخحذف