۱۳۸۴ فروردین ۲۵, پنجشنبه

سلامی دوباره


۱-سلامی دوباره


شروع کردن دوباره کاری شاید خیلی سخت تر از شروع اولیه اش باشد خصوصا وقتی اون چیزی رو هم که دوست داری بگی نتونی بگی.من وقتی بچه بودم عاشق درست کردن روزنامه دیواری بودم اون هم روزنامه هایی که دوست داشتم مشکلات مدرسه رو توش نشون بدم و یا مطالب تاریخی رو درون روزنامم بزارم این دوست داشتن ها من رو وادار به خوندن کتابهای تاریخی کرد و اولین کتاب جدی که خوندم سال سوم ابتدایی بودم که اگه اشتباه نکنم اسمش تاریخ تمدن جهان بود که محمود حکیمی گرد آوریش کرده بود.بد از خوندن اون کتاب شیفته تاریخ شدم و شروع کردم به خوندن خواجه تاجدار ، نادرپسر شمشیر،تاریخ ایران باستان و....دوران ابتدایی من با این اسطوره های ایران باستان گذشت و از هرکدوم از اینها تجسم عینیی ساخته بودم این روند کتاب خوندن ادامه یافت تا رسیدم به سال سوم دبیرستان که همه میگفتن نسیم تغییرات در حال وزیدن است و من هم که در سالهای دبیرستان علاقه مند به تاریخ معاصر و مسا یل اجتماعی شده بودم و کتابهای بهنود ،بزرگ علوی ،زیبا کلام و.. رو می خوندم دلم می خواست که نقشی فعال در روندهای اجتماعی بازی کنم و متاسفانه از بدترین کار ممکن شروع کردم و شدم یک بوقچی و یک بلند گوی بی فکر برای دفاع از خاتمی در مدرسه و همه فامیل علاوه بر اون همش میرفتم از ستاد انتخاباتی خاتمی که نزدیک مدرسه بود پوستر می گرفتم و پخش میکردم.بد از پیروزی خاتمی که امروز به جرات میتونم بگم پیروزی خاتمی نبود بلکه شکست ناطق نوری و اندیشه راست بود شدم پای ثابت جلسه ها و کانونهای به اصطلاح اصلاح طلبی .واقعا وقتی یاد اونروزها میافتم افسوس می خورم وقتی گنجی صحبت میکرد شوری درونم به پا میشد که اصلا در غالب کلمات قابل توصیف نیست.یاد روزهایی می افتم که حاجی بخشی با اون آهو بیابان خاکیش میومد جلو حسینیه ارشاد و با بلند گوش من و امسال من رو بچه سوسول خطاب می کرد و می گفت که ما تو دهن شما ها میزنیم و آدمتون می کنیم و به راستی هم ما آدم شدیم و در دهانمان خورد ، اما نه از حاجی بخشی و لمپن هایی نظیر او بلکه از کسانی نظیر حجاریان و نبوی و تاج زاده و خاتمی و...تو دهنی خوردیم.حجاریانی که روزنامه صبح امروزش را روزی 2 ساعت می خوندم و برایش سینه چاک می کردم ولی افسوس که تفکراتش همان تفکرات جزم اندیشانه بود ولی این تحجر را در هاله ای از کلمات پیچیده پنهان میکرد و در واقع تفکرات همان سعید عسگری را که حجاریان ترور کرد را در قالب دیگری بیان میکرد و تمام تلاشش برای حفظ قدرت خودش و نزدیکانشان که در قالب حفظ ساختار موجود که در واقع ادامه قدرت خودشان بود توجیه می شد.ولی در این بین دوست دارم حساب یک نفر رو از بقیه جدا کنم و اون هم کسی نیست جز اکبر گنجی که طنین صدای محکم و مصممش در حسینیه ارشاد هنوز در گوشم هست واقعا او آوانگارد بود و مردانه حرف میزد ولی چقدر ما فراموشکار هستیم او را هم که اکنون گوشه زندان هست از یاد بردیم واقعا عجب مردمانی هستیم ما.


این وبلاگ هم برام نقش روزنامه دیواری سالهای بچگیم رو داره که گلایه هام رو توش می کردم با این تفاوت که امروز خودم خودم رو سانسور میکنم و هر آنچه در دل دارو نمیگم .نمیدونم شاید محافظه کار شدم .شاید هم دلیلش این باشه که فریادهایی از این قبیل رو بی نتجه میبینم.ولی واقعا بعضی وقتها دوست دارم که فریاد بکشم و خدا را به یاری بطلبم خصوصا زمان هایی که فقر مردم رو بیش از پیش به چشم می بینم .آن زمانی که مادری را دیدم که برای یک تکه گوش برای بچه هایش به قصاب التماس می کرد و می گفت یکسال است بچه هایم گوشت نخورده اند و تو را به خدا قسم میدهم که یک تکه گوش به من بده که شب عیدی به بچه هایم بدهم دوست داشتم سراسر وجودم فریاد میشد و از خدا گلایه می کردم که آخر چرا ما ایرانیها اینگونه شدیم .؟؟؟؟؟؟


۲-سلامی به دوستانم


سلام .هرچند که ۲۵ روز از سال نو گذشته ولی دوست دارم که سال نو رو به همتون تبريک بگم و آرزو کنم سال خوبی داشته باشين و تشکر کنم از اينکه سال پيش بهم سر زدين.

۱۲ نظر:

  1. سلام . بعد از اين خواب زمستانی چه خبره ؟ راستی کتابهای کريستين بوبن را گرفتی يا نه ؟

    پاسخحذف
  2. سلام خوبی سال نو شما هم مبارک.راستی بذار بگم که تو اين دوره زمونه هر که به فکر خويش است هيچ کس به فکر من و تو نيست هرکی به دنبال منافع خودش.موفق باشی

    پاسخحذف
  3. سلام خوبی دوست خوبم سال نوت مبارک باشه اميدوارم که سال خوبی داشته باشی.وممنون از اينکه بهم سر زدی .بازم منتظرتم .موفق باشی

    پاسخحذف
  4. سلام:) ميدونی من فکر ميکنم تقصير کسی نبوده شايد بيشتر بخاطر سن و سالت بوده و اون شور تغيير دادن دنيا و چه خوب که ماها اين دوره رو تجربه کرديم...فکر ميکنم اگه اين اشتياق رو نداشتيم و اگه در سالهای نوجوانی و جوانی نبوديم هيچ حرفی رو هرجند ظاهر موجهی داشته باشه راحت نمیپذيرفتيم...افسوس گذشته ها رو نبايد خورد ما همه توی اين چند سال بزرگ شديم...

    پاسخحذف
  5. چه عجب بابا ! بقول دوستمون از خواب زمستانی بيدار شدی ٬ ميدونی چرا غيبتت برامون طولانی تر ميشه ؟برای اينکه هر بار با دست پر برميگردی و نوشته هات تا مدتها رو اسکرين سيور چشمامون جا می مونه ...بهر حال سلامی دوباره و ممنون از لطف هميشگی و کامنتهای مهر آميزت...

    پاسخحذف
  6. اينو  بگم که گاهی ميشه توی همين دانشگاهی که اينجوری فکر ميکنی ! کارايی کرد!!! دست خود ماست و اينکه چقدر دوندگی کنی!!

    پاسخحذف
  7. بعد از چندین روز خوش آمده ای مهربانم...چه نوشته هایت را با آینهء نوشتهء آخرین خودم همسایه دیدم!...به قول یک دوست باید کنار آمد!!!...چه بگویم که جز این حرفی جایش اینجا نیست...آسمانی باشی مهربانم...سخت نگیر!

    پاسخحذف
  8. بابا دلمون تنگ شده بود.....اوضاع جديد چطوره؟...والله....مطلبت رو خوندم....يه جورايی تو اين جور موارد تو کامنتهام سانسور می کنم خودم رو...شرمنده....بوس و بای!

    پاسخحذف
  9. سلام آقای دکتر.مرسی از اينکه برام کامنت گذاشته بودين و ببخشيد که دير اومدم وبلاگتون....در مورد اين مطلب آخری تون .راستش ٬آره .ما گول خورديم. ما مردم احساساتی گول خورديم و دلمونو خوش کرديم که تو اين مملکت ميشه يه کاری انجام داد.يه نفر به اسم خاتمی می تونه د رمقابل رهبر و مجلس و مجلس تشخيص مصلحت نظام و ... وايسه.تو اين وضعيت هيچ کاری نمی شه کرد. هيچ کاری.اونا خوب فهميدن که چه طوری مردمو بکشونن پای صندوقای رای تا بگن جمهوری اسلامی بازم طرفدار داره.حتی اگه خاتمی هم ترسو و محافظه کار نبود باز هم نمی تونست کاری بکنه.تو اين نظام رييس جمهور فقط يه عروسکه.همين.!!به هر حال سياسته ديگه.حداقلش اينه که شما نسبت به خيلی های ديگه آدم آگاه تری هستی ويه کاری انجام دادی.مگه نه؟!

    پاسخحذف
  10. ما ايرانيها ؟؟؟ جور خاصی نشديم فقط نگاه نميکنيم ببينيم چجوری شديم تا بخوايم به بقيه قضايا برسيم.. مشکل فقط همينه.. برگرديم به گذشته و حالمون نگاه کنيم و بعد به اين فکر کنيم داريم به کجا ميرسيم؟!! چه چيزايی از دست داديم و چيا بدست آورديم؟!

    پاسخحذف
  11. همه احساساتت برام ملموسه منم توی مطلب کيوکيو بنگ بنگ همينا رو نوشتم کامنتتم يادمه.ولی من توان دیدن ریخت رفسنجانی و امثال اون هم ندارم تو چطور؟
    من چرا اين مطلبت رو نديده بودم!آپديت ميکنی خبرم کن.

    پاسخحذف
  12. وبلاگ یک پزشک دیگه!

    پاسخحذف