هر بار که پس از سالها التهاب و انزوا از درون سکوتم آهنگی و آوازی سر میدهم احساس میکنم آوایی است که از ازل به هر دوی ما تعلق داشته است . موات حق داشت . با گذر عمر ارضای انسانها از دوران جوانی فزونی میگیرد .من هنوز و همیشه در عالم رویا جوانی ام را به مثابه ی آهنگی زیبا به گوش جان میشنوم . آهنگی جاودانه که امروز برایم موزون تر و ماندنی تر از واقعیت جوانی است .
۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه
بازگشت گودزیلا - part two
برف میبارد و ما بسی خوشحال میباشیم ! زیرا میتوانیم در برف راه برویم و هر از چند گاهی سر بخوریم و با زمین خوردن ملت کلی در دلمان بخندیم ! و چون رنگ رخساره مان خبر دهد از سر درون ملت را بسی نفرت از ما پدید آید . و در دل ما را نفرین کنند که کاش خودت هم سری بخوری و از وسط دو نصف شوی تا بر گریه ی ملت خنده نکنی ! چه آنان نمیدانند که خنده ی ما بر این است که ای بیچارگان که آرزوی زمین خوردن ما را مینمائید ! اگر ما زمین خوریم زلزله ای بر اثر زمین خوردن ما پدید آید که تمام شهر و کاشانه ی شما را با خاک یکسان نماید همی !!!!
................................................................................
فقر فرهنگی - برداشت آزاد
تو این سوز و سرما و بگیر و بپاش برف خانومی رو تصور کنید که دو تا قلش ( یکی دختر یکی پسر ) رو که سرما خوردن بغل گرفته و آورده درمانگاه و بعد از معاینه دو تا کیسه دارو هم به کیف و پالتو و روسری و چادر و دو تا بچه اش هم اضافه شده و کلی راه رو میخواد پیاده بره . حال بیابید مرد با غیرت این خانوم رو !!!!
................................................................................
آیا میدانید که ...
رشد بیشتر اندام فوقانی نسبت به اندام تحتانی + فشار خون بالا دلیلش چیه ؟
البته که نمیدانید ! : کوآرکتاسیون آئورت !
۱۳۸۶ آذر ۸, پنجشنبه
بازگشت گودزيلا
آورده اند که ....
در زمانهای دور حکیمی را حکم به خدمت نمودندی و حکیم اجابت نمودندی و در سوز زمستان کچل نمودندی و جامه ی خدمت بر تن نمودندی و به محل خدمت عزیمت نمودندی ... کف بینی سر راه خدمتگاه ورا خفت نمودندی که بیا فالت ببینم !!! و دیدن کف همان و سر دادن قاه قاه خنده همان ! ورا گفت : جوانک ! تو را راه درازی در پیش است و بیخوابی و بیگاری بسیار ! لیکن اندوه به دل راه مده که به زودی راه و چاه را خواهی آموخت و زندگی بر تو همچون سکنجبین شیرین خواهد گشت !! حکیم اخمی در هم فروکردندی و مشتی در جیب کردندی و چند دانه لوبیا در کف رمال ول بکردندی و راه خدمتگاه در پیش گرفتندی ! دیری نپائید که حکیم چونان که باید راه و چاه خدمتگاه دستش امدندی و من بعد هر شب در خانه سر بر بالین خویشتن گذارندی ! پس از دو ماه اتمام خدمت در راه بازگشت رمال را جستجو کردندی و لیکن چیزی حاصل نگشتندی الا یک درخت تنومند لوبیا !!! و از آن بالا رفتن کرتاهی و دیدن کرتاهی چونان که از اون بالا کفتر میایه رمال بدو یک غول بدو !!! .....
... و این داستان ادامه دارد !!!!
....................................................................................................
سلام سلام ! من دوباره اومدم ! یه کم میخوام طرز نوشتنمو عوض کنم شاید از این به بعد کوتاه تر بنویسم و البته زودترآپ کنم ! به هر حال قبول کنید که آدم خیلی زود از بعضی چیزا خسته میشه ....
۸ آذر
من .کارت تبریک خرسی. صبحانه اردک آبی .کلارکس . اکو .
هوم من هم که اینقدر نبودم دلم واسه اینجا خیلی تنگ شده بود. ممنون از دوستی که دوباره باعث شد بنویسیم.کلی وبلاگ نخونده دارم . این روزها هم سخت مشغول خوندن کتابم.دارم کتاب قصه میخونم .۱۱ دقیقه پائلو کولیو رو دارم انگیلیسیش رو می خونم خیلی قشنگ هست توصیه می کنم که بخونینش ولی واقعا انگلیسیش بالای ۱۸ سال هست البته برای احتیاط بهتر هست که دوستان مجرد اصلا نخونندوستان مجرد همون فارسیش رو بخونن براشون زیاد هم هست
جهت دریافت فایل انگیلیسی کتاب دوستان متاهل با من تماس بگیرن.لازم به تذکر هست که جهت گرفتن فایل کتاب رویت عقد نامه و شناسنامه خودتان و همسر گرامی توسط اینجانب الزامی می باشد
پیوست ۱ )بنویسیم اشتباه تایپی هست در متن و منظور بنویسم هست.درسته که من خودشیفته هستم ولی به خدا نه اینقدر ///ممنون از تذکر دوستان
۱۳۸۶ شهریور ۲۹, پنجشنبه
روزگار
گریه فراوون
وقت خنده نیست
گونه ها خیسه
دلا پاییزه
باروون قحطی
از ابر میریزه
من تلخم.تلخ تر از همه روزها .به تلخی تمام فریادهای در گلو مانده . به تلخی تمام اشکهایی که پشت چشمانم قایم کردم.به تلخی تمام غصه های توی دلم.به تلخی تمام دلتنگی هایم. به تلخی تمام آروزهای مرده . به تلخی تمام تشویشهای هر روزه ام .
همه با هم قهر
همه از هم دور
روزا مثل شب
شبا سوت و کور
روزهای روشن خداحافظ
و دیر زمانیست که من روزهای روشن را بدرود گفتم . کدام شب بود که تمام آرزوهایم در گور می گذاشتم.کدامین روز بود که من دلباختم.کدامین روز بود که تمام فریادهایم را به باد سپردم.کدام روز بود که بارها صورت به اشک شستم و ......
چه روزها که درخت روبروی اتاقم تنها شاهد اشکها و دردهای من بود . تنها شاهد در دلهای من با خدای آسمانها.ولی دیگه امروز حتی دردلی هم نمانده چون دلی نمانده..................
این روزها چیزی نمونده . نه شادی و نه حتی غمی.همه چیز یکنواخت . همه چیز تعریف شده . شاید در انتظار شکست این سکوتم .ولی دیگه دارم عادت می کنم. مهم نیست دیگه این هم زندگیسیت.خسته شدم . خسته ام ....خسته ام .....چه آرزوهایی که نمرد . چه آرزوهایی که نمرد .
دنبال کلبه ای کاهگلی در یک روستا دورافتاده هستم .دفترم پر شده از شعرها و نوشته های نیمه کاره .پر از صفحه های خط خطی.و هرکدوم از این صفحه ها یادگاری هست از خطی که رو دلم کشیده شده .
و حالا سلام
هوم . قند تو دلتون آب کردین که سر من زیر آب رفت و از دست اراجیف من خلاص شدین .اگه اینجوری فکر کردین که باید بگم عمرا تا من وبلاگ تک تکتون رو درش رو تخته نکنم دست از نوشتن بر نمی دارم .این نوشته های بالا هم صفحه ای از نوشته های دفترم بود که دلیل اینکه به هیچکدومتون نتونستم سر بزنم چی بوده . شاید این نوشته ها قانع کننده ترین دلیل واسه شرمنده شدن من پیش شما دوستای خوبم باشه .
رمضان :(قصه نویسی وبلاگی : دوستان عزیزم این قصه نیمه تمام رو به این امید نوشتم که بقیه اش رو تو پستای بعدی بنویسم ولی یک دوست پیشنهاد کرد این رو نیمه تمام بزارم و از بقیه خواهش کنم که تمومش کنن . اگه دوست داشتین شما تمومش کنین.فکر کنم میتونیم یک داستان خوب یا حتی یک کتاب داستان با شکلی جدید داشته باشیم : ممنون میشم این داستان رو تموم کنین و کمک کنین تا یک کتاب قصه با هم بنویسیم .)پس یادتون نره ها این قصه رو تموم کنین و بقیه اش رو در وبلاگتون بنویسین تا بتونیم اولین کتاب داستان نیمه تمام وبلاگی رو داشته باشیم .بعد از نوشته شدن بقیه داستان اون رو میتونیم به صورت کتاب چاپ کنیم با اسم همه وبلاگها و نویسنده ها .پس با هم کمک کنیم تا این کتاب چاپ بشه )
حاج آقا از خواب بلند میشن و حاج خانم و گل پسر و عزیز دختر رو از خواب بلند میکنن و به پیشنهاد حاج آقا همگی با هم برای وضو میرن کنار استخر خونه . در تمام مدتی که تو حیاط هستن حاج آقا مرتب با الله اکبر گفتن های بلند بلند سعی میکنه همسایه های در خواب مانده رو از خواب بیدار کنه ولی حاج آقا هرچی صداش رو بلند میکنه چراغی از خونه همسایه ها روشن نمیشه و حاج آقا خسته میشه و با صدای بلند میگه خدای آخر عاقبت این آدمهای بی دین و ایمون رو بخیر کنه.بعد از وضو گرفتن و موقع برگشتن به خونه حاج آقا همه چراغهای حیاط رو روشن میکنه و تو دلش میگه ما این چراغها رو روشن کنیم یکی از این طرفها رد شد فکر نکنه هیچ بچه مسلمونی اینجا نیست .
با وارد شدن حاج آقا به خونه ؛ حاج خانم که از دیر اومدن حاج آقا شاکی هست داد میزنه پس بیا دیگه مرد .مردیم از گشنگی . حاج اقا هم ذکر گویان میاد و پشت میز میشنه و با صلوت حاج آقا همه شروع به خوردن میکنن. حاج آقا مشغول خوردن آبگوشت میشن و گل پسر و عزیز خانم هم بیف استرگانف میخورن . حاج خانم هم که رژیم هستن کباب ماهی ازون برون می خورن.حاج آقا در حالیکه مشغول لیس زدن انگشتاشون هستن عزیز خانم ( خدمتکار منزل ) رو صدا میزنن که براشون چای بیاره.عزیز خانم هم با یک چشم آقا جواب حاج آقا رو میده و فورا یک لیوان چای براشون میاره.حاج آقا تا یک قلوپ از چای میخورن با فریاد به عزیز خانم میگن که صد بار گفتم واسه سحری فقط از اون چای احمدی که از انگلستان خریدم دم کن. ه ه گوشت نمیره و این چایای تقلبی رو دم می کنی.عزیز خانم هم یک چشم میگه و در حالیکه اشکاش رو با گوشه روسریش پاک میکنه میره به سمت آشپزخونه.
با تموم شدن سحری حاج آقا چند تا ذکر میگه و از سر میز بلند میشه . با گفتن اذان حاج آقا به بچه ها میگه زود باشین که نماز اول وقت از دست نره . همه با هم شروع به نماز خوندن میکنن و ....(ادامه دارد)
جشن شکوفه ها مبارک:
از آنجا که خانمها هرچقدر هم که سنشون زیاد بشه باز هم خودشون رو جوون میدونن .جشن شکوفه ها رو به تک تک شما بانوان همیشه جوان تبریک میگم.
۱۳۸۶ شهریور ۱, پنجشنبه
سپيد پوشان شب بيدار روزتان مبارک
سلام مخصوص به آقا دکترا
سلام خیلی مخصوص به خانم دکترا
سلام خیلی خیلی مخصوص و عرض ارادت به خانم دکترای خوشگل
روز همه شما همکاران و دوستان عزیزم مبارک
و یک سلام دیگه به بقیه دوستای عزیزم:
دلم خیلی براتون تنگ شده ولی خوب این روزها حوصله آنلاین شدن و وبلاگ خوندن و نوشتن رو نداشتم و کلی هم دلم برا تک تکتون تنگ شده بود.از امروز سعی می کنم به خونه همه شماها بیام . خوب دیگه کپل خان می خواد بیاد؛شام و ناهار چرب آماده کنین.البته من رژیم هستم یک عصرانه مختصر هم خوبه. تبریزی ها باقلوا ترکی بخرن ؛ اصفهانی ها قطاب ؛ شیرازی ها کاک ؛ شمالی ها باقلاقاتوق( دیکتش درسته دوستان شمالی؟؟؟) .هوم پس دیگه گوش بزنگ باشین میام.راستی اگه دیدین داره خونتون میلرزه نترسین زلزله نیست کپل خان در نزدیکی خانه شماست.
۱۳۸۶ مرداد ۱۵, دوشنبه
بازگشت
کپل می آید
کپل با دست پر می آید
کپل با دلی تنگ می آید
کپل با ناز و ادا می آید
کپل می آید:می خواستم تا وقتی این دات کام درست نشه ننویسم.ولی خوب ما ایرانیها یاد گرفتیم یعنی یاد داده شدیم که همه شرایطی رو قبول کنیم و جیکمون هم در نیاد بنده هم با گردنی شکسته دوباره شروع می کنم به نوشتن در همین وبلاگ.
کپل با دست پر می آید:دست پر هم بله با دست پر میام .ها چیه فکر کردین دستم یه بستنی و شکلات هست نخیر اشتباه کردین .ها چیه دارین میگین که پاستیل هست عمرا من رژیم هستم و این چیزا رو ترک کردم.ها پس دستم پر از چی هست؟؟؟ چی می خواستم بگم از شکلات اینا گفتم رشته سخن از دستم در رفت .ها یادم اومد من قصد دارم که یک خبرگزاری راه بندازم ؛یک خبرگزاری درجه یک .خبرگزاری که در کنارش این ایسنا و ایلنا و ایرنا و اینا باید بیان بوق بزنن.بعله بنده از همین مکان و در همین لحظه تولد خبرگزاری کپنا ( خبرگزاری کپل خان ) رو به تک تک شما دوستداران و عاشقان خبر رسانی تبریک میگم.
در کنار راه اندازی خبرگزاری کپنا برای پاسخگویی به دوستان و اینکه فکر نکن هی میان کامنت میذارن و بنده جوابشون رو نمیدم زبونم لال زبون ندارم و لال هستم .برای همین برای پاسخگویی به سیل مشتاقان اقدام به راه اندازی دامکپ ( DAMKOP) (دفتر ارتباطات مردمی کپل خان) کردم که جواب تمام کامنت ها رو اونجا خواهم داد .
کپل با دلی تنگ می آید:و دلتنگ آمد .بله دلتنگ همه شما دوستانم شدم.دوستانی که با خوندن وبلاگهاشون خودم رو مهمون و همنشین همیشگیشون میدونستم و این مدت واقعا دلم واسه تک تک شما دوستای وبلاگی تنگ شده البته واسه خانمها وبلاگ نویس که خیلی خیلی تنگ شده بود .حالا دوری این آقایون رو یکجوری میشد تحمل کرد ولی باور بفرمایین دوری خانمها رو اصلا.
کپل با ناز و ادا می آید: بعله با ناز و ادا .خوشگلم و خوش تیپ بهم میاد با ادا بیام. بترکه چشم حسود.وا قره کمر رو حال کن.چیکار کرده ترکوندیم.خدا نصیب شما هم کمر باریک کنه تا بترکونین.واه واه یه ایول بفرستین.بزنین به تخته .بترکه چشم حسود.
کپنا (خبرگزاری کپل خان ):
فعلا تیلکسمون خرابه خبر نداریم.حالا چاپار فرستادیم واسمون خبر بیاره به محض رسیدن ایشان تمام خبر های روز را به اطلاع می رسانم.
این خبر تازه یادم اومد.یه دوستی در مسابقه وبلاگها هی رفته بود به خودش رای داده بود و خلاصه یک مقام بالایی کسب کرده بود و بعد از این موفقیت چندین دفعه به دوستان و آشنایان شام و ناهار داده بود.ولی در هنگام حضور در جشن برترین وبلاگها متوجه شد که آی پِی ها رو چک کردن و دوست ما حذف شده و آقای قهرمان ناچار شد در راه بازگشت از محل جشن یک مدال از منیریه بخره و پیش دوستانش پز بیاد .من و کلیه بر و بچ کپنا خودمون رو در غم این دوست شریک میدونیم و آماده هستیم پول شامی رو که به ما داده بهش پس بدیم.
دامپک :(DAMKOP)(دفتر ارتباطات مردمی کپل خان )
به ترانه : هوم هر دیدی یک بازدید داره اومدی آدرس میدادی میومدم محبتت رو پس میدادم.
به جوحه اردک: نوبت به ما که رسید آسمان تپید.این زمین دم خونه ما فقط مردانه هست.
به گلاره:پاستیل باید کرمی باشه.
۱۳۸۶ تیر ۲۶, سهشنبه
کپل نامه
کپل نامه:
کپل ورزشکار: کپل یک هفته هست که میخواد بره زمین تنیس روبروی خونه اما امان از تنبلی بی پایان که هنوز طی کردن این مسیر 3 دقیقه ای رو میسر نکرده.
کپل در راه عروسی :کپل می خواد آخر هفته بره عروسی و از آنجا که مجددا گردتر شده لباساش اندازش نیست و عذاب وجدان جهت کاهش وزن گرفته و از سوی دیگر دچار مشکل بی لباسی شده احتمالا باید با لباسهای نامریی شرکت کنم.
کپل و سینما : کپل بعد از مدتها رفت سینما فیلم رییس.واقعا صد رحمت به فیلم هندی .یک آدم تیر خورده بعد از درآوردن گلوله به خیابون میاد و شروع به حرکات دوصفر هفتی میکنه.آقای کیمیایی خسته نباشین.
کپل و رقابت نفسگیر : کپل این روزها یک رقابت نفسگیر با مادر جان در خوردن پاستیل داره.مادر جان یکم رعایت بفرمایین بچه ای گفتن بزرگی گفتن .اگه من واسه اینکه همه پاستیل هام رو شما می خورین برم معتاد بشم کی می خواد اونوقت جوابگو باشه.فکر کردین اینا شوخیه.
کپل و اتاقش :اتاق کپل هم این روزها شده کمد آقای ووپی .خوبه بحمدالله من از هیکل کم ندارم وگرنه تو اتاق گم میشدم.البته دیروز در یک حرکت انتحاری اتاقم رو یکم مرتب کردم و کلید خانه ، مهر (این رو با ضمه بخونین چون مهربا کسره رو خیلی سال پیش در کوچه ای از خاطرات جا گذاشتم و دیگه پیداش نکردم)و البته کیفم رو پیدا کردم.
کپل علمی می شود : در اواسط هفته کپل پزوهشگر یک کنفرانس داد در بیمارستان آخر خنده. همه یکجوری نگاه می کردن که انگار من دارم چینی حرف می زنم و البته به کپل دو تا شیفت مرخصی تشویقی دادن.
کپل ( بدون شرح ):کپل دوست داره همون کپل روزهایی باشه که با خوردن یک شکلات تمام صورتش پر از خنده میشد .کپل دوست داره دوباره به روزهایی برگرده با خوردن یک آلاسکا نارنجی همه غمهاش یادش می رفت و اشکهاش تبدیل به قهقه میشد.کپل دلش فرفره رنگی و بادبادک کاغذی می خواد.کپل دلش تیله بازی میخواد .کپل دلتنگ خاطره ساز تمام روزهای کودکیشه.کپل دلتنگ شبهایی هست که با خاطره ساز ، مدتها بالشاشون به سمت هم پرتاب میکردن تا خوابشون ببره.....و چه غمناک ترانه رفتن نواخته شد ، ترانه ای که خاطره سازم با شنیدنش ،از سردسیر چشمانم به گرمسیر قلبم کوچید و من تنها با چشمانی اشکبار ، تماشاگر بهت زده این کوچ بودم.
۱۳۸۶ تیر ۱۸, دوشنبه
۱۸ تير
۱۸ تیر:
شمعی برافروزید
به یاد آن رفتگان
به یاد آن عاشقان
به یاد آن سبکبالان
به یاد آن فرزندان سیاوش
به یاد آن فرزندان آرش
نمایشگاه زنان سرزمین من : این عکسهای لباسهای نظامی خانمها از نمایشگاه زنان سرزمین من هست.
ذهن پریشان :
یک عالمه درس / یک عالمه کار / روزمرگی/ بی جوصلگی / بی برنامگی/گذشتن روزها/و.....................
اسپیکر ها روشن :
یک آهنگ جدید گذاشتم رو وبلاگم خیلی عاشقانه هست.حتما گوش کنین .آهنگی برای همه آنان که.........
۱۳۸۶ تیر ۱۱, دوشنبه
می دانم ميدانی
می خواستم...........
می خواستم که زمینی نباشم. می خواستم همیشه در اتاق پر از کتابم بشینم و رو صندلیم تاب بخورم و کتاب بخونم.می خواستم همیشه یک لیوان قهوه کنار میزم بود و فوتش می کردم و می خوردم.می خواستم مدتها غرق در نگریستن به پرندگان نشسته بر درخت بشم.می خواستم هفته ای دوبار بنفشه هام رو آب بدم و در زیباییشون گم بشم.می خواستم که آنقدر درگیر زندگی دنیای نشم که یادم بره دوستانی دارم که باید حالشون رو بپرسم.می خواستم هیچ وقت یادم نره که چقدر دلم برا دوستام تنگ شده.می خواستم هر از چندگاهی خاطراتم رو یک مروری کنم و دوباره به سرزمین کودکی ها برم.ولی افسوس اکنون زمینی ترینم.اصلا یادم رفته چقدر دلم واسه دوستام تنگ شده.دیگه از یاد بردم چه دوستهایی داشتم .اون همه خاطره و..........عجب روزگاریست....من خیلی خوشبختم که هنوز دوستانی دارم که من رو به یاد دارن و همه غفلت های من رو می بخشن و هنوز هم به من سر میزنن.حامد جان ممنون که بعد از مدتها من رو به یاد همه دوستانم و دوستیهایم انداختی...............
یاران یک به یک رفتند:
فعلا بازار عروسی داغ هست.کلی از دوستان همکلاسی ازدواج کردن و من هم به زور و اجبار خودم رو عقد یکی از دوستان دعوت کردم.ها چیه بچه پر رو ندیدین .از اون انکار از من اصرار..
پ ن :خانم دکتر سفارش من رو به این دوست قدیمی بکنین نه اینکه فقط برین جوراب گل گلی براش تعریف کنین
سهمیه بندی:
من کاملا با سهمیه بندی موافقم و تقاضا می کنم موارد زیر را هم به طرح سهمیه بندی اضافه کنه و اونها رو هم سهمیه بندی کنه:
1 – پارچه:
این آقایون بیچاره چقدر تو مهمونی ها زحمت بکشن و گردنشون و اینور اونور کنن واسه چشم چرونی. با سهمیه بندی و اختصاص نیم متر پارچه به خانمها می توانیم یک کمک شایان در راستای سلامتی گردن آقایان انجام بدیم.
2 – پسرها :
با توجه به سهمیه بندی بنزین و اینکه پسرها نمیتونن تو خیابون هی بالا و پایین برن و چراغ بدن تا یک دختر خانمی سوار ماشینشون بشه با سهمیه بندی پسرها ؛میشه باعث شد که خانمها با روشن و خاموش شدن یک چراغ قوه هم دنبال پسرهای پیاده راه بیفتن.
3 – دخترها :
این سهمیه بندی باعث ارتقای سطح کیفی زندگی پسرها میشه.چون ناچار نیستن همه پولاشون رو واسه ۹۷۵۶۸۵۸ تا دوست دختراشون خرج کنن.
4- نمک:
باعث میشد من کمتر اینجا بریزمش و شما ناچار نبودین این اراجیف رو بخونین.
از دفتر خاطراتم:
من
تو
در آغاز یک راه
من
تو
قرار پارک طالقانی
من
نگاهی که تو را عاشق شدم
تو
وسوسه رفتن
من
اشک و زاری
تو
لبخندی بر این بچگی
من
قصه گو ، قصه تنهایی
تو
رهرو کوچه جدایی
من
هنوز در انتظارم
تو
.............
آیا روزی دوباره به سلامت شبی را صبح خواهم کرد؟
پ ن :این شعر هم دیگه شورش رو در آورده .چیا می گفتم ها
حسادت:
این چه وضعش هست این آقای پدر ۷۶۵۴۷۴۵۶ دوست با ۷۶۵۴۴۶۵۶۵۴۶۵۴۶۴۵ بازدید کننده در یاهو 360 داره.هوم.منم می خوام .من رو هم اد کنین.
تبریک پیشاپیش:
دوستان خانم عزیزم ؛پیشاپیش روزتون رو تبریک می گم. به قول پاندا؛ پیام همتون رو میکنه.برا همتون بهترین ها رو آرزو می کنم و یک بغل دوستی تقدیم یکایک شما دوستان عزیز وبلاگ نویسی که من به دوستی تک تکتون می بالم.
۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه
قدغن
قدغن:شعر و ترانه از شهیار قنبری.این ترانه رو خیلی دوست دارم و اجرای شهیار قنبری هم خیلی زیباست.شاید این ترانه گویای گوشه ای از حرفهای در دل پنهان شده فرزندان سرزمینم باشد.(این ترانه رو ؛آهنگ وبلاگم گذاشتم.اگه دوست داشتین بشنوین اسپیکرتون رو روشن کنین.)
آبی دریا قدغن
شوق تماشا قدغن
عشق دو ماهی قدغن
با هم و تنها قدغن
برای عشق تازه
اجازه بی اجازه
پچ پچ و نجوا قدغن
رقص سایه ها دغن
کشف بوسه بی هوا به وقت رویا قدغن
در این غربت خانگی
بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی
بگو زنده باد زندگی
برای شعر تازه
اجازه بی اجازه
از تو نوشتن قدغن
گلایه کردن قدغن
عطر خوش زن قدغن
تو قدغن
من قدغن
برگی دیگر از افتخارات اقتصادی به بهانه سوم تیر:
گمرک ایران گزارش داده که صادرات غیر نفتی در دو ماه اول سال بیشتر از 17 درصد کاهش یافته و واردات کالا نیز به همین میزان افزایش یافته است.
بر اساس گزارش گمرگ، در دو ماه اول سال 1386 صادرات کالا از ایران به بیشتر از دو میلیارد دلار رسیده که نسبت به مدت مشابه سال قبل بیشتر از 17 درصد کاهش نشان می دهد.
ارزش صادرات غیر نفتی در دو ماه اول سال گذشته دو میلیارد و 500 میلیون دلار بوده است که در مقایسه مدت مشابه سال گذشته 500 میلیون دلار کمتر است.
یکسال دیگر هم گذشت و..............................
آنکه عمرش به دنیا بود:
پیرمردی 96 ساله با سکته مغزی و عفونت شدید ریه.وقتی که رفتم بالا سرش همه منتظر مرگش بودن ولی وقتی احیاش کردیم برگشت.عجب روزگاریه پسر جوون جلوی چشمت میمیره بعد پیرمرد 96 ساله آسیستول بر می گرده.
سرشاد:
-کی می خوای بزرگ بشی؟
هیچ وقت. من دوست دارم همیشه بچه باشم.دوست دارم وقتی چیزی رو دوست دارم قهقهه بزنم و و وقتی ناراحتم اخم کنم.
-خوب من میرم چون حوصله یک بچه رو ندارم؟
و من به رسم کودکان ؛ گوشه ای میخزم و آرام آرام گریه می کنم......
۱۳۸۶ خرداد ۲۸, دوشنبه
من هنوز می نويسم
معمایی سخت :
داشتم یک فیلم میدیدم .یک جاییش خیلی جالب بود.واقعا سوال جالبی بود.شما جوابتون چی هست؟
۱ - شما اگه یک دختر (یا پسر )باشین و یک پسر ( یا دختر ) رو خیلی دوست داشته باشین ؛ وقتی اون چیزی رو بدست میاره که از داشتنش خوشحاله ؛آیا شما هم خوشحال میشین؟
۲ - حالا اگه این چیز ؛ یک دختر برای پسر مورد علاقه شما یا یک پسر برای دختر مورد علاقه شما باشه چی؟
جوابها را لطفا در کامنت با شماره ۱ و ۲ مشخص کنید.
چرا هنوز :
چرا امروز وقتی بهم اس.ام.اس زدی کلی وقت بهت فکر کردم....................
مگه نمگین از دل برود هر آنکه از دیده برفت.................ولی.......................
.ای کاش.............
روزگاران:
هر روز طرحی نو.هر روز دردی نو.تا کی باید درد کشید؟؟؟؟؟؟دیگه حوصله گلایه هم از وضعیت جامعه ندارم............................
راز نقطه ها :
یک زمانی دوستی تمام پستش پر از نقطه بود.همیشه بهش می گفتم چرا این همه نقطه میزاری.یادم نیست جواب اون دوست رو .ولی همه نقطه های من از پریشانی ذهنم هست و سوالات بی انتها و شاید ترجمان غمی یا حتی ترسی یا..................هر نقطه هزاران معنی و تفسیر هم آزاد.....................شاید بتوان با نقطه ها رساترین فریاد ها رو کشید.فریادهای که صداش رو فقط خودت میشنوی.........................................................................................
و من امشب سراسر فریادم....................................................................
مدلاگ:
حامد به خاطر اینکه من به مدلاگ لینک ندادم با من قهر کرده .جهت دلجویی از پدر این هم لینک :http://medlog.persianblog.ir/
۱۳۸۶ خرداد ۱۹, شنبه
به نام هستی بخش
۱- قابل توجه دوستان دم بخت ( این آگهی عینا از صفحه اول آگهی های روزنامه اطلاعات اسکن شده )
خوب رفتین نماینده شدین ؛ دست من رو هم بگیرین
۲ - از کتاب شاد باش لعنتی :
برای آنکه به آنچه می خواهی برسی ؛ باید خودت را نه تنها برای یادگیری ؛ بلکه از یاد بردن نیز آماده کنی.باید در کلاس بدون درس ثبت نام کنی ؛ کلاسی که در آن ترس ها ؛ احساس گناه ؛خشم ها ؛ حسادتها و نا امنی های یاد گرفته ات را از یاد ببری و این تازه کلاس مبتدی هاست.
۳ - از دفترم :
چشم بستم
از تو بگذشتم
افسوس که در راه عشق
این بود سرگذشتم
قصه ای به آخر رسید
غصه ای برجای ماند
قلبی شکست
مهری بگسست
زین همه قصه ها و غصه ها
سهم من هست : آه و آه و آه
۴ - روشنفکر کیست:
این روزها هرکی دو کتاب می خونه و یک روزنامه هم زیر بغلش بهش میگن روشنفکر برا همین خواستم معنی روشنفکر رو یکبار اینجا بنویسم.
واژه روشنفکر ترجمه «اینتلکتوال» انگلیسی است که صفتی است برای آدمهای خردمند و خردگرا و عقلائی؛ آدمهائی که پدیده های جهان را برحسب دستور خرد و دانش بررسی می کنند و می سنجند و به جای خیالبافی، متفکر و اندیشه ورند. به این ترتیب در مقایسه ی این مفاهیم با ذهنیتهای تخیلی و توهمی، شمار روشنفکران در هرجامعه، نمی تواند رقمی فوق العاده بزرگ را در برگیرد.
۱۳۸۶ خرداد ۹, چهارشنبه
ايرانم ؛ ويرانم
ایرانم ؛ ویرانم
خوب پیشروی قهقرایی ادامه دارد ؛ مردم ایران ماشین هایی بهشون فروخته شده که دو برابر دنیا مصرف سوخت دارن و تازه این ماشین ها به دو برابر قیمت بهشون فروخته شده ؛ ولی باز هم برای همین تنها سرگرمی مردم که میتونن باهاش گشتی بزنن ؛ میگن ما بنزین حتی با قیمت آزاد هم نمیفروشیم.چرا همیشه باید هزینه همه بی کفایتی ها از جیب مردم پرداخت بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سیب زمین ۱۰۰۰ تومانی هم طی یک حرکت سریع توسط واردات سیب زمینی از پاکستان شد ۴۰۰ تومن.دستتون درد نکنه ؛ کشور ایران با این همه زمین کشاورزی به خاطر برنامه ریزی کاملا علمی ناچار شده بره از پاکستان سیب زمینی بخره. یک دست مرتب ؛ یک تشویق حسابی.
سود بانکی ۱۲ درصد یا ۱۷ درصد. تو بازتاب خوندم درسته که سود بانکی ۱۲ درصد شده ولی چون فرمول پرداخت وام رو بانکها می خوان تغییر بدن سود بانکی میشه ۱۷ درصد.آسوده باشید.
تورم در سال پیش طبق نظر سازمان پژوهش های مجلس ۲۳ درصد ؛ طبق نظر بانک جهانی ۱۸ درصد و طبق نظر بانک مرکزی ۱۳.۶ درصد. حالا ه نظر شما کی راست میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آه خدایای وقتی از خونه بیرون میام و فقر و گرفتاری های مردم رو می بینم حالم بد میشه . می خوام برگردم به خونه و بشینم فقط گریه کنم. خدایا شکایت دارم . خدایا شکایت دارم.مردمان من در فقر و رنجند . مردمان من به خاطر پول نداشتن گشنه می خوابند . مردمان من برای پول درمانشون خونه و زندگیشون رو میفروشن .آه دلم پر درده ؛ چجور میشه غمگین نبود وقتی می خونی یک دختر به این خاطر که نمیتونسته شهریه دانشگاه رو بده خودش رو کشته. باید گریست ؛ باید خون گریست. خدایا مردمانم ؛ مردمانم.
روز جهانی ترک سیگار :
تنباکو دومین علت عمده مرگ و میر در جهان می باشد . نصف افراد سیگاری جهان که هم اکنون در حال کشیدن مداوم سیگار می باشند و تعداد آنها 650 ملیون نفر می باشد، توسط تنباکو کشته خواهند شد و در کنار این خطر صدها هزار نفر از افراد غیرسیگاری که در معرض دود دست دوم سیگاری ها قرار می گیرند به علت استنشاق دود ناشی از مصرف تنباکوی سیگاری ها دچار مرگ های ناشی از استعمال سیگار می شوند.
بر اساس تحقیقات انجام گرفته در دهه 90 میلادی ، مردهای سیگاری 13.2 سال و زنهای سیگاری 14.5 سال نسبت به مردها و زنهای غیر سیگاری کمتر عمر
می کنند .
هر 10 دقیقه در ایران یک نفر به علت عوارض سیگار فوت می کند.
اگر همین الان سیگار رو ترک کنی :
بعد از 20 دقیقه : فشار خون بدن به حد طبیعی برمیگردد. (افزایش فشار خونی که به خاطر اثرات سیگار باشد )
بعد از 8 ساعت : سطح گاز مونوکسید کربن در خون نصف میشود و سطح اکسیژن به مقدار طبیعی برمیگردد.
بعد از 48 ساعت : احتمال حمله قلبی کاهش خواهد یافت. بدنتان از نیکوتین پاک میشود. حس چشایی و بویایی خیلی بهتر میشوند.
۱۳۸۶ خرداد ۲, چهارشنبه
دوم خرداد
دوم خرداد توهمی بود برای آنان که فکر می کردند ؛ می شود اصلاح کرد .
دوم خرداد ثابت کرد که دموکراسی قید ناپذیر هست و دموکراسی با پسوند و پیشوند تنها یک خودفریبی است .
آخرين خبر
خبر < آخرین خبر > مهم ترین خبر :
اطلاعیه شماره ۱ :
انجمن وبلاگ نویسان گرد( به کسر گ بخوانید ) در آخرین جلسه خود که صبح امروز به صورت آن لاین داشت : تصویب کرد که مقدمات یک گردهمایی از وبلاگ نویسان قلمی ؛ متوسط و گرد رو فراهم کنه .
تاریخ این گردهمایی روز جمعه ۱۱ خرداد ساعت ۱۱ خواهد بود چنانچه دوست دارین و افتخار میدین تشریف بیارین لطفا اطلاع بدین تا جزییات برنامه رو براتون میل کنم.محل گردهمایی در تهران خواهد بود.
هم اکنون منتظر حضور سبزتان هستیم.
ممنون میشیم با اطلاع دادن این گردهمایی در وبلاگهای خودتون به برگزاری هرچه بهتر این جمع کمک کنین.
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۸, جمعه
نسل من
یاد ایام :
می وزد باد سردی از توچال
در سکوتی عمیق و رویا خیز
برف و مهتاب و کوهسار بلند
جلوه ها می کند خیال انگیز
خاصه بر عاشقی که در دل خویش
دارد از عشق ، خاطرات عزیز
داند آن کس که درد من دارد.
فریدون مشیری – از کتاب گناه دریا – شب های شاعر
چقدر روزها زود گذشت . روزهایی که سرمست از شوق و شور زندگی بودیم . یادش بخیر روزهایی که تمام احساساتم در صورتم بود . روزهایی که یاد نگرفته بودم احساسم رو در پشت چهره یی تفاوتی پنهان کنم. چقدر زود میگذرن روزها ، دلم واسه صورتی که وقتی فکر می کرد عاشق شده ، سرخ میشد تنگ شده . دلم واسه نگاهای یواشکی و تعقیب های همیشگی چشمهام تنگ شده . دلم واسه برنامه چینی های یک برخورد اتفاقی ، تنگ شده . دلم واسه روزهایی تنگ شده که با شنیدن صدای یک دوست احساس خوشبختی می کردم .دل تنگ فروغ خوندن و اشک ریختنم . دلم واسه خیالبافی و تجسم آینده خیالی تنگ شده .......................
نسل من :
من سعی می کنم که دغدغه های اجتماعی ام رو تو دل خودم نگه دارم ولی یک تلنگر باعث شد که دلم بخواد اینا رو بنویسم. نسل من . به واقع نسل من چی بود . نسل من چه کار کرد . آرمان نسل من چی بود .فرزندان نسل من کجا هستن. ما برای اثبات خودمون و ایجاد چیزی که به نظرمون درست می رسید چه کارها کردیم.
ما فرزندان نسلی هستیم که هیچگاه در بچگی نتونستیم حرفامون رو بزنییم. ما در زمانی زبان گشودیم که مداوم توصیه میشدیم حرفی نزنیم. نسل من اگه ویدیو داشت جرم کرده بود . نسل من کتابی ازا پدر و مادرش نداشت برای خوندن . نسل من نسلی بود که کتابهای پدرو مادرش سوخته بود . نسل من نسلی بود که حتی تو خونه هم از ترس بمباران و حمله هوایی باید چراغ رو خاموش می کرد و ساکت میشد .
و نسل من به ایام نوجوانی که رسید تازه با مفاهیمی جدید آشنا شد . نسل من می خواست خیلی زود به هرچه که فکر می کرد حقش هست برسه . نسل من می خوند و خونده هاش رو بلند بلند می گفت . نسل من به خونده هاش فخر نمی کرد بلکه می خواست هر آنچه رو که خونده به بقیه هم بگه تا اونها هم بدونن یا حداقل بخونن. نسل من تمام حرفهاش رو می خواست بزنه برا همین متاسفانه توسط بعضی امروز محکوم میشه که می خواسته خود نمایی کنه . نسل من می خواند و می نوشت . نسل من پر هیجان و هیاهو بود چون تازه فرصت ابراز وجود پیدا کرده بود.نسل من نسلی بود که دست پدر بزرگ و مادر بزرگهاش رو گرفت و اونها را به پای صندوقهای رای کشوند تا بتونه به مطلوبش دست پیدا کنه . حالا دستمزد این همه شور این هست که بگیم نسل ما پر
ادعا بود . ؟؟؟؟؟
افسوس که ما به خودمون اجازه میدیم بی هیچ علامت سوالی یک نسل رو متهم و محکوم کنیم و ...................
{{{{{{قبول نداری که اين نسل جديد خيلی از ماها ادعاشون کمتره...يعنی مثلا منی که ميرم خودم رو تيکه تيکه ميکنم يه کتاب نيمه فلسفی ميخونم و به هر کس رسيدم ميگم که به اين فتح بزرگ نائل اومدم اين آدمهای نسل جديد همون کتاب رو بی سر و صدا ميخونن برای دل خودشون اگه بپرسی سر تکون ميده که خونده اگرم نپرسی خيلی براش مهم نيست که بخواد بگه...بهتره بگم براش ارزش نيست...یا چیزی برای باد به غبغب انداختن نیست...اينو من بار ها ديدم...يکی از دوستام در مورد کتابای ويتگنشتاين همچین چیزی رو تعریف میکرد اونم شاخاش در اومده بود:)))))))) در هر حال قبول کن از ماها جلوترن...همين که احساس نميکنن با دو تا کتاب خوندن عالم رو فتح کردن نشون ميده از ماها سلامت فکريشون بيشتره}}}}}}}برای حفظ امانت این مطلب عینا از وبلاگ این دوست کپی شده.
و نکته مهم تر اینکه نسل ما رو با نسل امروز مقایسه می کنه و به نسل من محکوم میشه به خودشیفتگی ، مقایسه دو نسل با توجه به شرایط اجتماعی متفاوت ، یک قیاس نا صواب هست . ما نمیتونیم بگیم فرزندان این نسل خوب هستن یا فرزندان نسل ما . به نظرم اگه ما می خواهیم از کسی تعریف کنیم نباید که دیگران رو محکوم به بد بودن کنیم . ما هم شاید اگه امروز جوانی رو تجربه می کردیم مثل نسل امروز بودیم و اونها هم اگه در موقعیت ما قرار می گرفتن همون کار رو می کنن .
ولی نسل من میتونه افتخار کنه که فرصت پیدا کرد در یک روند اجتماعی نقش بسزایی ایفا کنه و در برابر آیندگان میتونه سرفراز باشه که برای رسیدن به آرزوهای خفتش تلاش کرده.ما این موقعیت رو داشتیم ولی نسل فعلی این موقعیت براش ایجاد نشده تا محک بخوره که چگونه عمل خواهد کرد . پس نمیشه بگیم که این نسل بد هست و نسل ما خوب. قضاوت خیلی سخت هست .شاید باید بعضی وقتها تامل کنیم.
---------------------------------------------------
پ ن : منظور از نسل من نسلی هست که ایام دوم خرداد رو زمانی تجربه کرد که سالهای آخر دبیرستان بود یا اون موقع دانشجو بود.
۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۱, جمعه
گل آقا
Ø³ÙØ§Ù . بر Ú¯Ù Ø¢ÙØ§ :
ساÙÙØ§ Ù¾ÛØ´ ک٠گرد Ø§ÙØ¯ÙÙ Ù ØºÙ ØªÙ Ø§Ù Ø¬Ø§Ù Ø¹Ù Ø±Ù ÙØ±Ø§ Ú¯Ø±ÙØªÙ Ø¨ÙØ¯ Ù ÙÙ Ø±ÙØ²ÙØ§Ù Ù ÙØ§Û رÙÚ¯ Ù ÙØ§Ø±ÙÚ¯ Ø§Ù Ø±ÙØ²Û Ù Ù٠٠اÙÙØ§Ø±Ù Ù ÙÙ Ø³Ø±ÛØ§Ù ÙØ§ Ø·ÙØ² Û¹Û° ÙØ³Ù ØªÛ ÙÛÚکدÙÙ ÙØ¨Ùد . ٠جÙÙ Ø§Û Ø¨ÙØ¯ ک٠٠٠در Ø·ÙÙ ÙÙØªÙ ÚÙØ¯Û٠بار Ù Û Ø®ÙÙØ¯Ù Ø´ بعد Ù٠با Ú©ÙÛ Ø°ÙÙ Ù Ø´ÙÙ Û±Û² تا Û±Û² ج٠عشÙÙ Ù Û Ú©Ø±Ø¯Ù Ù ØµØØ§ÙÛØ´ÙÙ Ù Û Ú©Ø±Ø¯Ù Ù ÙÙ ÛØ´Ù ٠ث٠ÛÚ© Ú¯ÙØ¬ ب٠اÛÙÙØ§ ÙÚ¯Ø§Ù Ù Û Ú©Ø±Ø¯Ù . Ù Ú¯Ø§Ù Ù Ø¨Û Ú¯Ø§Ù Ø§Ø² ت٠کتابخÙÙ٠بر Ù Û Ø¯Ø§Ø´ØªÙ Ø´ Ù Ù Û Ø®ÙÙØ¯Ù Ø´. Ú¯Ù Ø¢ÙØ§ ز٠اÙÛ Ø¢Ù Ø¯ Ú©Ù Ø®ÙØ¯ÛØ¯Ù ØØ±Ù ت داشت Ù Ø´ÙØ®Û Ù Ø·ÙØ² Ø¬Ø§Û Ø®ÙØ¯ را ب٠٠رثÛ٠سراÛÛ Ø¯Ø§Ø¯Ù Ø¨ÙØ¯ . Ù ÚÙ Ø®ÙØ´ آ٠د اÛ٠بزرگ٠رد . ا٠تا ØªÙØ§Ùست ب٠ÙÛ٠ت زجر Ø®ÙÛØ´ Ø®ÙØ¯Ù بر ÙØ¨Ø§Ù Ø§ÛØ±Ø§ÙÛØ§Ù ÙØ´Ø§Ùد .ÙÙØªÙ ÙØ§Ù Ù Ú¯Ù Ø¢ÙØ§ بست٠شد Ù ÚÙØ¯ صباØÛ بعد Ú¯Ù Ø¢ÙØ§Û Ø§ÛØ±Ø§Ù ÙÙ Ø±ÙØª ÙÙÛ Ù¾ÛÙØ³ØªÙ ÛØ§Ø¯Ø´ ٠خاطر٠اش در ÙÙØ¨ ØªÙ Ø§Ù Ø§ÛØ±Ø§ÙÛÙØ§ جاÙÛØ¯Ø§Ù Ø®ÙØ§Ùد Ù Ø§ÙØ¯ . تعظÛ٠بر Ø±ÙØ پر عظ٠ت Ø§Û Ø¨Ø²Ø±Ú¯Ù Ø±Ø¯.
ÙÙÙ٠رث صابر٠ÙÙÙ ÙÙ» (Ú¯ÙâØ¢ÙØ§) Ø§Ø¯ÙØ¨ Ù Ø·ÙØ²Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø² Ù Ø¹Ø§ØµØ±Ø ÙÙØªÙ Ø´ÙØ±ÙÙØ± 1320Ø Ø¯Ø± صÙ٠عÙâØ³Ø±Ø§ Ù ÙÙ٠از Ø´ÙØ±Ùا٠استا٠گÙÙØ§Ù در Ø´Ù Ø§Ù Ø§ÙØ±Ø§Ù ٠ب٠دÙÙØ§ آ٠د. ا٠پس از Ù¾Ø§ÙØ§Ù ØªØØµÙÙØ§Øª ابتداÙÙØ ب٠شاگرد٠در Ù٠٠غازة Ø®ÙØ§Ø·Ù پرداخت ÙÙ٠در Ø§ÙØ§Ø®Ø± Ù ÙØ±Ù ا٠ÙÙ Ø§Ù Ø³Ø§ÙØ ب٠اصرار٠٠ادر Ù Ø¯ÙØ³ØªØ§ÙØ´Ø ØªØØµÙ٠در Ø¯Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§Ù را آغاز ÙØ±Ø¯. ب٠دÙÙÙ ÙÙØ±Ù Ù Ø§Ø¯ÙØ بعد از Ø§ØªÙ Ø§Ù Ø¯ÙØ±Ø© اÙÙ Ø¯Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§Ù (9 Ø³Ø§Ù ØªØØµÙÙ)Ø Ù Ø¬Ø¯Ø¯Ø§Ù Ø¨Ù Ù ØºØ§Ø²Ù Ø®ÙØ§Ø·Ù Ø±ÙØª ٠آÙâØ·ÙØ± ÙÙ Ø®ÙØ¯Ø´ Ù ÙâÚ¯ÙØªØ Ù¾ÙØ´Ø±ÙØªÙØ§ÙÙ Ù٠در اÙ٠رشت٠داشت. ÙØ§Ú¯Ùت٠ÙÙ Ø§ÙØ¯ Ù٠ا٠در Ø·ÙÙ ØªØØµÙÙØ§Øª ابتداÙÙ Ù Ù ØªÙØ³Ø·Ù در ٠غازة برادرش ÙÙ ØªØ¹Ù ÙØ±Ùار دÙÚØ±Ø®Ù Ø¨ÙØ¯Ø شاگرد٠٠ÙâÙØ±Ø¯.
در ÙÙÙÙØ± رشتة Ø³ÙØ§Ø³Ù Ø¯Ø§ÙØ´Ùدة ØÙÙÙ ØªÙØ±Ø§Ù Ù¾Ø°ÙØ±Ùت٠شد Ù Ù٠ز٠ا٠با ØªØ¯Ø±ÙØ³ در Ø¯Ø¨Ø³ØªØ§Ù Ù Ø¯Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§ÙØ Ø¨Ù ØªØØµÙ٠پرداخت. اÙÙÙÙ ÙÙØ´ØªØ© ØµØ§Ø¨Ø±ÙØ بÙ٠ساÙÙØ§Ù 1339Ù1336 در Ù Ø¬ÙØ© Ø§Ù ÙØ¯ Ø§ÙØ±Ø§Ù ÚØ§Ù¾ شد. عÙÙØ§Ù آ٠شعر ÙÙ ÙØªÙÙ Ø¨ÙØ¯!.
سا٠1345 با ÙÙ Ù Â«ØØ³Ù٠تÙÙÙÙ» Ø¨Ù ØªÙØ±Ø§Ù Ù ÙØªÙ٠شد ٠در ÙÙ٠از Ø¯Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§ÙÙØ§Ù ØªÙØ±Ø§Ù Ø¨Ù ØªØ¯Ø±ÙØ³ پرداخت. Ø§Ù Ø¹ØµØ±ÙØ§Ø ÙÙ ÙØ§Ø± ثابت تÙÙÙÙ Ø¨ÙØ¯ ٠پس از ٠دت ز٠اÙÙ ÙÙØªØ§ÙØ Ø¨Ù Ù Ø¹Ø§ÙÙØª ØØ³Ù٠تÙÙÙÙ ÙÙ Ø³Ø±Ø¯Ø¨ÙØ±Ù تÙÙÙ٠را Ø¨Ù Ø¹ÙØ¯Ù Ø¯Ø§Ø´ØªØ Ø±Ø³ÙØ¯.
ا٠در ÙÙØ§Ø± اÙÙ ÙØ§Ø±Ø ØµÙØÙâØ¨ÙØ¯Ù Ù Ø¨Ø¹Ø¶Ø§Ù Ø§ØµÙØ§Ø ٠آ٠ادة ÚØ§Ù¾ ÙØ±Ø¯Ù Ù Ø·Ø§ÙØ¨ اعضا٠ÙÙØ£Øª ØªØØ±ÙرÙ٠را ÙÙØ² Ø¨Ø±Ø¹ÙØ¯Ù داشت. Ø®ÙØ¯ Ø§Ù Ø¨Ø¹Ø¯ÙØ§ ستÙ٠ثابت٠را با عÙÙØ§Ù Â«ÙØ´Øª Ø±ÙØ² ÙÙØªÙ» Ù ÙâÙÙØ´Øª ٠تا ز٠ا٠تÙÙÙ٠تÙÙÙÙ (1350) ÙÙ ÙØ§Ø± ثابت Ø¢Ù Ø¨ÙØ¯. Ø§Ù Ø¶Ø§ÙØ§Ù ا٠در تÙÙÙÙØ عبارت Ø¨ÙØ¯Ùد از: Ù ÙØ±Ø²Ø§Ú¯ÙØ Ø¹Ø¨Ø¯Ø§ÙÙØ§ÙÙØ³Ø Ø±ÙØ´ سÙÙØ¯Ø ÙÙØ¯ÙØ Ú¯Ø±Ø¯Ù Ø´ÙØ³ØªØ© ÙÙÙ ÙÙ Ù...
ا٠پس از بازگشت از ØØ¬Ø ٠دت٠رÙÙ Ø·Ø±Ø Ø³ØªÙÙ Ø·ÙØ² Ø®ÙØ¯ ÙØ§Ø± ÙØ±Ø¯. از Ù ÙØ§Ù ÚÙØ¯ عÙÙØ§ÙØ ÙØ§Ù «د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨Â» را Ø¨Ø±Ú¯Ø²ÙØ¯ Ù ÙÙ ÚÙÙ٠با ÙØ¸Ø± داشت٠ب٠ÙÙ٠از اسا٠٠٠ستعار Ø®ÙØ¯ در تÙÙÙÙ (Ù ÙØ±Ø²Ø§Ú¯Ù) اس٠٠ستعار «گÙâØ¢ÙØ§Â» را Ø¨Ø±Ø§Ù Ø®ÙØ¯ Ø§ÙØªØ®Ø§Ø¨ ÙØ±Ø¯.
اÙÙÙ٠د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨ Ú¯ÙâØ¢ÙØ§Ø Ø¨ÙØ³Øª ٠سÙ٠د٠٠ا٠1363 در Ø±ÙØ²ÙØ§Ù Ù Ø§Ø·ÙØ§Ø¹Ø§Øª Ø¨Ù ÚØ§Ù¾ Ø±Ø³ÙØ¯. Ø·ÙØ² Ø³ÙØ§Ø³Ù ÙÙ ØªÙØ±Ùبا٠از سا٠1359 ب٠اÙ٠س٠تعطÙÙ Ø´Ø¯Ù Ø¨ÙØ¯Ø با Ø´ÙÙâÚ¯ÙØ±Ù اÙ٠ستÙÙ Ø·ÙØ²Ø Ø¯ÙØ¨Ø§Ø±Ù ب٠بار ÙØ´Ø³Øª ٠جا٠تازÙâØ§Ù Ú¯Ø±ÙØª.
پس از گذشت ÙØ²Ø¯Ù٠ب٠شش سا٠از Ø§ÙØªØ´Ø§Ø± اÙÙÙ٠د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨Ø ØªÙØ§Ø¶Ø§Ù Ø§Ù ØªÙØ§Ø² ÙÙØªÙâÙØ§Ù Ø© Ø·ÙØ² با ÙØ§Ù «گÙâØ¢ÙØ§Â» را ÙØ±Ø¯ Ù ØªÙØ§Ùست در آبا٠٠ا٠1369 اÙÙÙ٠ش٠ارة ÙÙØªÙâÙØ§Ù Ù Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ را Ù ÙØªØ´Ø± ÙÙØ¯. Ø§Ø³ØªÙØ¨Ø§Ù ٠رد٠از اÙ٠٠جÙÙØ ØºÙØ±ÙØ§Ø¨Ù ØªØµÙØ± Ø¨ÙØ¯. ØªÙ Ø§Ù Ù ÙØ³Ø®ÙâÙØ§Ù اÙÙÙ٠ش٠ارة ÙÙØªÙâÙØ§Ù Ù Ú¯ÙâØ¢ÙØ§Ø در سراسر ØªÙØ±Ø§Ù ظر٠Ù٠تر از ÙÙÙ âØ³Ø§Ø¹Øª Ø¨Ù ÙØ±ÙØ´ Ø±ÙØª (ش٠ارÙâÙØ§Ù سا٠اÙÙ Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ بعدا٠در ØªÙØ±Ø§Ú ÙØ³Ùع ØªØ¬Ø¯ÙØ¯ ÚØ§Ù¾ شد).
صابر٠در سا٠1345 Ø§Ø²Ø¯ÙØ§Ø¬ ÙØ±Ø¯. ث٠رة اÙÙ Ø§Ø²Ø¯ÙØ§Ø¬Ø Ù٠پسر Ù Ù٠دختر Ø¨ÙØ¯. پسرش آرش در سا٠1364Ø Ø¨Ø± اثر ÙÙ Ø³Ø§ÙØØ© اتÙ٠بÙ٠درگذشت. درگذشت ا٠Ù٠سا٠دÙÙ Ø¯Ø§ÙØ´Ú¯Ø§Ù را Ù ÙâÚ¯Ø°Ø±Ø§ÙØ¯Ø بر ÙÙØ¨ صابر٠داغ٠جاÙÙØ§Ù Ú¯Ø°Ø§Ø´ØªØ Ø§Ù Ø§ باعث ÙØ´Ø¯ Ù٠ا٠از ÙØ¯ÙØ´ Ù٠شادÙâØ¢ÙØ±ÙÙÙ Ù Ù ÙØ§Ø¨Ù٠با Ù ÙØ§Ø³Ø¯ Ø¨ÙØ¯Ø دست بردارد.
Ø·ÙØ² Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ÙÙØ Ø¢Ù ÙØ²ÙâØ§Ù Ø§Ø³Øª از: Ø§ÙØªÙØ§Ø¯Ø ØªØ¬Ø§ÙÙØ Ø´ÙÙØªØ Ø§ÙØµØ§ÙØ Ø§Ø¯Ø¨Ø ØªØ¯ÙÙØ Ø§ÙØ¬Ø§Ø²Ø Ø±ÙØ¯Ù ØØ§ÙظاÙÙØ Ø§Ù ÙØ¯Ø¨Ø®Ø´Ù ٠شادÙâØ¢ÙØ±ÙÙÙ.
Ø´Ø®ØµÙØª Ú
¯ÙâØ¢ÙØ§ در «د٠ÙÙÙ
Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨Â» Ø´Ø®ØµÙØªÙ Ø¨ÙØ¯ Ø¯Ø§ÙØ§ ب٠اÙ
ÙØ±Ø ÙÙ Ø¯ÙØ¯ÙØ Ù
Ø³ØªØ¨Ø¯Ø Ø¬Ø¯Ù Ù Ù
Ø¯ÙØ± ÙÙ ÙÙ
ÙØ´Ù ØØ±Ù اÙ٠را Ù
ÙâØ²Ø¯ Ù Ú¯ÙØ´Ø´ Ø¨Ù ØØ±Ù ÙÙÚâÙØ³ بدÙÙØ§Ø± ÙØ¨Ùد. عÙÙ٠٠عصا Ù ÙÙÙ
Ø Ø§Ø² Ù
ÙØ²ÙÙ
ات شخص Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ Ø¨ÙØ¯.
Â«Ø´Ø§ØºÙØ§Ù » ٠آبدارÚÙ Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ Ù Ù٠اÙÙØ¯Ø© ÙØ´Ø± Ø¹Ø§Ù Ù Ù Ø¢Ø³ÙØ¨âÙ¾Ø°ÙØ± Ø¨ÙØ¯ Ù٠با Ø¨ÙØ§ÙÙ Ø¹ÙØ§Ù اÙ٠٠بدÙ٠تØÙÙÙØ Ø³ÙØ§Ø³ØªÙا٠داخÙ٠٠خارج٠دÙÙØª را Ø²ÙØ± سؤا٠٠ÙâØ¨Ø±Ø¯ Ù Ø¹Ø¬ÙØ¨ است ÙÙ ÙÙ ÙØ´Ù تÙ٠خا٠٠ÙâØ²Ø¯! Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ «تجاÙÙ» Ù ÙâÙØ±Ø¯ ÙÙÙ Ø´Ø§ØºÙØ§Ù ÙØ·Ø±ØªØ§Ù Â«Ø¹ÙØ§Ù » Ø¨ÙØ¯ ٠ب٠ÙÙ ÙÙ Ø¹ÙØªØ Ù Ø¯Ø§Ù Ù ÙØ±Ø¯ ØªÙØ¨Ù٠شخص Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ ÙØ±Ø§Ø± Ù ÙâÚ¯Ø±ÙØª. عصا بر ÙÙÙ Ø´ÙØ§ÙÙØ¯ÙØ Ø¯ÙØ¯ داد٠سبÙÙØ ÙØ´Ùد٠٠پÙÚØ§ÙØ¯Ù Ú¯ÙØ´Ø ÙÙ ÙÙÚ¯ پا ÙÙØ§Ø± در Ø§ÙØ³ØªØ§Ø¯ÙØ Ø¯Ø³Øª ب٠دÙÙØ§Ø±Ø© Ø³Ù Ø§ÙØ± ÚØ³Ø¨Ø§Ùد٠Ù... از Ø¨ÙØ§ÙاÙ٠است ÙÙ Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ در ÙÙÚ¯Ø§Ù ÙØ§Ø±Ø§ØØªÙØ Ø¨Ø± سر Ø´Ø§ØºÙØ§Ù Ù ÙâØ¢ÙØ±Ø¯.
٠٠صاد٠Ù٠اÙÙØ¯Ø© ٠رد٠ÙÙÚ٠٠بازار Ø¨ÙØ¯. Ø§Ù ÙØ±Ø§Ø²ÚÙØ¯Ú¯Ø§Ù٠ب٠گÙâØ¢ÙØ§ ÙØ§Ù Ù Ù ÙâÙÙØ´Øª ٠با Ø¨ÙØ§Ù Ù Ø´ÙÙØ§Øª ÙØ§ÙØªÙØ§Ø¯Ø§ØªØ´ از Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ «رÙÙÙ ÙØ¯Â» Ù ÙâØ®ÙØ§Ø³Øª. «ÙÙ ÙÙÙ» Ù Ø¹ÙØ§Ù ٠٠صاد٠٠سخÙÚ¯ÙÙ Ø²ÙØ§Ù در «د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨Â» Ø¨ÙØ¯. ا٠ÙÙØ² با ÙØ§Ù Ù ÙÙØ´ØªÙ ب٠گÙâØ¢ÙØ§Ø از Ø¨Ø¹Ø¶Ù Ù Ø³Ø§Ø¦Ù Ù Ø±Ø¨ÙØ· Ø¨Ù Ø²ÙØ§Ù ÙØ§ ÙØ±Ø§ØªØ± از Ø¢Ù Ø§ÙØªÙاد Ù ÙâÙØ±Ø¯.
Â«Ù Ø´âØ±Ø¬Ø¨Â» Ù¾ÙØ±Ù Ø±Ø¯Ù Ø¯ÙØ§ØªÙ Ù ÙÙØ§ÙâÙÙ Ø¯Ù Ø¨ÙØ¯ Ù٠تا Ù¾ÙØ´ از Ø®ÙÙ Â«Ø´Ø§ØºÙØ§Ù » در ستÙ٠د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨Ø Ø´Ø®ØµÙØª ٠طرØÙ Ø¨ÙØ¯. Ø¨Ø¹Ø¯ÙØ§ ÙÙØ´ ا٠در Ù Ø¬ÙØ© Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ Ù Ù ÙÙØ² در ستÙ٠د٠ÙÙÙ Ù ØØ±Ù ØØ³Ø§Ø¨ در Ø§Ø·ÙØ§Ø¹Ø§Øª Ù Ù٠رÙÚ¯ شد Ù Ø¨Ù ØªØ¯Ø±ÙØ¬ ØØ°Ù Ú¯Ø±Ø¯ÙØ¯.
«غضÙÙØ±Â» بÙâØ³ÙØ§Ø¯ ٠سؤÙÙ Ø±ÙØ§Ø¨Ø· ع٠ÙÙ Ù Ú¯ÙâØ¢ÙØ§ Ø¨ÙØ¯. ا٠بÙâØ°ÙÙâØªØ±ÙÙ Ø¹Ø¶Ù Ø¢Ø¨Ø¯Ø§Ø±Ø®Ø§ÙØ© Ø´Ø§ØºÙØ§Ù Ø¨ÙØ¯ ٠ب٠ÙÙ ÙÙ Ø¬ÙØªØ ÙØ§Ø±Ùا٠اجراÙ٠را Ø¨Ù Ø§Ù Ø³Ù¾Ø±Ø¯Ù Ø¨ÙØ¯Ùد. Ú¯Ø§Ù Ø¯Ø§Ø®Ù Ø¨ØØ«ÙØ§Ù Â«Ø´Ø§ØºÙØ§Ù » ٠«گÙâØ¢ÙØ§Â» Ù ÙâØ´Ø¯ ÙØ§ Ø®ÙØ¯Ø´ ÚÙØ²ÙاÙÙ Ù ÙâÙÙØ´Øª ÙÙ٠اÙÙ ÙØ§Ø±Ù ÙØ¨Ùد!
صابر٠خاÙ٠اÙ٠ج٠ع Ø¯ÙØ³ØªâداشتÙÙ Ø¨ÙØ¯ ٠از Ø¯ÙØ§Ù اÙÙ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯Ø Ù Ø´ÙÙØ§Øª Ù Ø§ÙØªÙادات Ø¬Ù Ø¹ÙØª شصت Ù ÙÙÙÙÙÙ ÙØ´Ùرش را Ø¨ÙØ§Ù Ù ÙâÙØ±Ø¯.
صابر٠در آبا٠٠ا٠1381 Ù Ù٠ز٠ا٠با آغاز Ø³ÙØ²Ø¯ÙÙ ÙÙ Ø³Ø§Ù Ø§ÙØªØ´Ø§Ø± ÙÙØªÙâÙØ§Ù Ø© Ú¯ÙâØ¢ÙØ§Ø Ø§ÙØªØ´Ø§Ø± آ٠را ٠تÙÙ٠ساخت. ÙÙ ÙÙ Ø¹ÙØª اÙ٠تÙÙÙ ÙØ§Ú¯ÙاÙ٠را Ø¯ÙØ§ÙÙ Ø´Ø®ØµÙ Ø°ÙØ± ÙØ±Ø¯Ø تا آخرÙÙ ÙØØ¸Ù Ø±ÙØ²Ø© سÙÙØª Ø®ÙØ¯ را در اÙÙâØ¨Ø§Ø±Ù ÙÚ¯Ø´ÙØ¯.
Ú¯ÙâØ¢ÙØ§Ù Ù ÙØª Ø§ÙØ±Ø§Ù Ø³Ø±Ø§ÙØ¬Ø§Ù در ØµØ¨Ø Ø±ÙØ² Ø¬Ù Ø¹Ù ÙØ§Ø²Ø¯ÙÙ Ø§Ø±Ø¯ÙØ¨Ùشت ٠ا٠1383 پس از Ø·Ù ÙÙ Ø¯ÙØ±Ù بÙ٠ار٠ب٠٠ÙÙÙØª اعÙÙ Ù¾ÙÙØ³Øª.
ÙÙ Ø§ÛØ´Ú¯Ø§Ù کتاب :
عاÙÛ Ø¨ÙØ¯ . ÛÚ© ÙÙ ÙÙ٠کا٠٠از Ú©Ø§Ø±Ø¢Ù Ø¯Û . Ø®Ø³ØªÙ ÙØ¨Ø§Ø´ÛÙ . Ø¨Ø§ÙØ§Ø®Ø±Ù ÙÙ Ù ÚÛØ² Ø¨Ø§ÛØ¯ با ÙÙ Ø¬ÙØ± باش٠. ÙØ¶Ø¹Ûت تراÙÛÚ© عاÙÛ . ÙØ¶Ø¹Ûت Ø¨ÙØ¯Ø§Ø´Øª عاÙÛ . ÙØ¶Ø¹Ûت Ø§ÙØªØµØ§Ø¯ عاÙÛ . ØÛÙ Ø¨ÙØ¯ ÙÙ Ø§ÛØ´Ú¯Ø§Ù کتاب عاÙÛ ÙØ¨Ø§Ø´Ù ٠از اÙÙÙØ§ ک٠داشت٠باش٠. Ø®Ø³ØªÙ ÙØ¨Ø§Ø´Û٠برگزار Ú©ÙÙØ¯Ú¯Ø§Ù اÛÙ ÙÙ Ø§ÛØ´Ú¯Ø§Ù عاÙÛ .
گشÙÚ¯Û Ù ÚÙØ¨ جاد٠:
بازÙ٠اÛÙ Ø¯ÙØ³ØªØ§Ù Ø¸Ø§ÙØ±Ø¨ÛÙ Ø¨Ù Ø§ÙØ¯Ø§Ù Ù ÙØ²ÙÙ Ù Ù Ú¯ÛØ± Ø¯Ø§Ø¯Ù Ù Ù Û Ø®ÙØ§Ù Ù Ù Ø±Ù ÙØ§ØºØ± Ú©ÙÙ. آخ Ø¨Ø¯Ø¬ÙØ± گشÙÙ Ù . ÛÚ©Û ÛÚ© ÙØ±Ø¯ Ø¨ÙØ¯ ÙÛØ³Øª با Ø®ÙÙØ¯ÙØ´ Ø¨Ø´Ù ÙØ§ØºØ± شد . آخ Ø¹Ø¬ÛØ¨ Ù Ù ÚÙØ¨ Ø¬Ø§Ø¯Ù Ù Û Ø®ÙØ§Ù تا Ø¨Ù Ø´Ú©Ù Ù Ù ÛØ²Ø¯Ù Ø´ Ù ÛÚ©Ù٠آب Ù ÛØ´Ø¯.
شکست :
٠رد٠از ترس شکست Ù Û Ø¨Ø§Ø²ÙØ¯ . ÙØ§Ù¾ÙئÙÙ
تشکر :
Ù
Ù
ÙÙÙÙ
از تبرÛÚ©ÙØ§ ٠جÙ
ÙØ§Øª پر Ù
ÙØ±ØªÙÙ . ÚÙØ¯ تا Ù
Ø§Ú Ø¢Ø¨Ø¯Ø§Ø± Ø·ÙØ¨ØªÙÙ . ( Ø²ÛØ§Ø¯ عجÙÙ ÙÚ©ÙÛÙ Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙØ¯ کرد٠اÛÙ Ø·ÙØ¨ Ø Ø§ÛÙ Ø·ÙØ¨ تا Ù¾Ø§ÛØ§Ù Ø·Ø±Ø Ø§Ù
ÙÛØª اجتÙ
Ø§Ø¹Û ÙÙØ¯ ÙØ®ÙØ§ÙØ¯ شد Ø¨Ù Ø¯ÙØªÙ٠صابÙÙ ÙØ²ÙÛÙ .Ø±Ø§Ø³ØªÛ ÙØ¸Ø± ب٠تعداد Ø²ÛØ§Ø¯ ÙÙØ§Ø®ÙØ§ÙØ§Ù Ù Ú©Ù
Ø¨ÙØ¯ ÙÙØª Ù
Ù Ø Ø®ÙØ§ÙØ´ Ù
Û Ú©ÙÙ
از ÙÙ
ÛÙ Ø§ÙØ§Ù با Ù
٠تÙ
اس Ø¨Ú¯ÛØ±ÛÙ Ù Ø¬ÙØª ÙÙØ¯ کرد٠اÛÙ Ø·ÙØ¨ ÙÙØª Ø¨Ú¯ÛØ±ÛÙ . )