سلام
۱ - محک
دیشب رفتم جشن محک.جشنواره غذا بود.جای همتون خالی بود.فضایی پر از مهر و محبت .به راستی تعظیم می کنم به کسانیکه انگونه خالصانه برای کمک به محتاج ترین افراد زحمت می کشن .محتاجانی که شاید روزهاست خواب بر چشم نداشته اند و لبخندی بر لبشان نیامده. درود بر این نیکوکاران.خوب شما عضو محک هستین .اگه نیستین برین عضو شین برای نیکوکاری هیچ وقت دیر نیست.در ضمن کلی کارت تبریک محک خریدم که خیلی خوشگل است دفعه بعد اسکن می کنم میزارم اینجا.
۲- فارغ التحصیل نشین
این روزها اینقدر دنبال پایان نامه و کارای فارغ التحصیلی دویدم که پام داره تاول میزن .اصلا من دوست ندارم فارغ التحصیل بشم. من دوست دارم همون پیام کوچولویی باشم که مامانش شبا خوراکیش رو می داد که تو کیفش بزاره .همون پیامی که شبا مامانش ساعت خوابش رو تو دفترچه اش می نوشت. من دلم برای کلاس اول خانم حیدری تنگ شده .من دلم برای پشت پنجره نشستنها و دعا کردن برای اینکه برف بیاد تا مدرسه تعطیل بشه تنگ شده.
راستی شما کدوم معلمتون رو بیشتر دوست داشتین ؟ اسم معلم اول ابتداییتون رو یادتون هست ؟
نترس پيام جان-آقايون اصلا بزرگ نميشن.....بازم مامانت نون و پنير تو ميذاره تو سامسونيتت
پاسخ دادنحذفبازم برف بياد نامزدت ميگه: پيام هوا ۲نفرهاست نرو سر کار بريم بيرون.....
راستی چرا نظر من که برای ؛۲۷ سال ؛ گذاشته بودم نيست؟؟؟؟نکنه.....شما هم سانسور اعتقاداتی؟.....
پاسخ دادنحذفخانم معلم کلاس اولم خانم محمودیان بودن که من هنوز هم ایشونو می بینم آخه فامیل دور هستیم
پاسخ دادنحذفسلام...
پاسخ دادنحذفاول اینو بگم که من اول شدم
منم خیلی دلم برای اون سالها تنگ شده
اسم معلمم خانوم اسکندری بود.خیلی هم مهربون بود و من خیلی دوستش دارم و داشتم.بیچاره از دست من عاصی بود
سلام ممنون که سر زدی بازم بيا
پاسخ دادنحذفپيام عزيز منم جشن محک رو رفتم.. چه حيف شد که نديدمت..هرچند شايد اگه ميديدمت هم نميشناختمت :) اسم معلم اول دبستان من خانم مومنی بود که يه عالمه خال گوشتی داشت... راستی اون سرسره برفی رو يادت هست؟ همون که تا اخر بهار اب نشد... يادته موقع بازی خانم نقيبی دعوامون ميکرد؟ يادش به خير
پاسخ دادنحذفآخی چه قشنگ بودپيام کوچولو الان بزرگ شده خب!فارغ التحصیلی مبارک امیدوارم همیشه موفق باشین....معلم کلاس اولم خانم حمیدیان بود من کلاس اول ابتدایی خیلی تنبل بودم همیشه از املا نمره ی کم می گرفتممن معلم آمادگی رو خیلی دوست داشتم خانم شادمان خیلی مهربون بود یادمه وقتی آمادگی تموم شد همون روز اومدم خونه و شروع کردم به گریه کردم می گفتم من خانوم شادمانو می خواااااااااامممکلاس دوم خیلی خوب بود همش بیست می گرفتم!!
پاسخ دادنحذفراستی آپم
پاسخ دادنحذفhttp://negarestan64.persianblog.ir/1385_6_negarestan64_archive.html#5578161
آره من يادمه...
پاسخ دادنحذفپيام جان خوبه که خودت هم دعا ميکردی برف بياد و مدرسه تعطيل بشه ! پس چه جوری دلت تنگ شده برای اون روزا راستش روزهای مدرسه هر کدومش برای من مثل يه قرن ميگذشت و هيچ وقت نميخوام به اون روزا برگردم . کوچولوها رو هم که ميبينم ، اصلا نميگم خوش به حالشون ! چون هرگز حاضر نيستم يک روز ديگه مدرسه برم ! ولی حسرت ميخورم که چرا روزای دانشگاه اين قدر زود گذشت ، برای من بهترين روزای زندگيم بودن که فکر ميکنم ديگه همچين روزای خوشی نخواهم داشت . حتی دنبال فارغ التحصيلی دويدن رو هم ، دوست داشتم ! اسم همه ی معلم هام تو مدرسه متاسفانه يادمه و روز اول مدرسه هم متاسفانه يادمه و اينقدر حالمو بد ميکنه که حتی اسم اون معلم کلاس اول رو هم با اين که آدم بدی نبود ، نميتونم بيارم
پاسخ دادنحذفممنون
پاسخ دادنحذفسلام
پاسخ دادنحذفوبلاگت خيلی جالبه موفق باشی
به منم سر بزن خوشحال می شم
آآآآآآره،يادمه!مگه می شه يادم بره:خانم رستمی.من اسم تمام معلم های دبستانم رو يادمه.
پاسخ دادنحذفخانم رستمی خيلی به من لطف داشت،اونقدر که وقتی مامانم اينا رفته بودند مسافرت،بعد از مدرسه ميومد و باهام رياضی کار می کرد و ديکته بهم می گفت.يادش به خيــــــــرتا يکی دو سال پيشم ازش خبر داشتم اما حالا ديگه نه....
هميشه بهم می گفت:
خانوم خانومای دکتر!!!
سلام
پاسخ دادنحذفمن يادمه اسمش خانوم مطبوع بود.
سلام پیام جان
پاسخ دادنحذفخوبی؟.......نه سفر نرفتم بلکه درگیر کار شدم ...این روزهاخیلی سعی میکنم سریع به روز کنم ولی....خیلی حست قشنگه ....منم عاشق روزهای بچگی ام همیشه بهترین غزل در دفتر زندگیم بوده....شیطون چقدر به غذا علاقه داری ؟....فکر نکنم با این وضع بتونی رژیم بگیری ......از پایان نامه نگو که دل منم در این زمینه خونه.......کار پایان نامه کلا تعطیل شده .....باز هم منتظرتم عزیز
از معلم كلاس اول زياد خاطره ندارم. هه! خانوم ايزدي.
پاسخ دادنحذفهمون اولاي سال يه ميليون بار جام رو عوض كرد اخه خيلي حرف مي زدم يه بار كم مونده بود از كلاس شوت شم بيرون سر يه چيزه مسخره تو كتاب علوممون عكس يه موش بود با دماغ سياه دوستم بهم گفت موش دماغ سوخته س. منم مثله اسگلا زدم زير خنده قاه قاه بعدم من رو فرستاد گوشه ي كلاس اونجا هم هر هر مي خنديدم. جالب اينه كه حتي وقتي مي گفت اگه ساكت نشي مي ندازمت بيرون هم كارساز نبود.
ولي يه چيز خيلي باحال كه هيچ وقت يادم نمي ره اينه كه خيلي از بچه ها سر كلاس مي شاشيدن وقتي معلم داشت درس مي داد و نمي ذاشت برن بيرون اينا هم كنترلشون رو از دست مي دادن ما هم هميشه با دماغاي گرفته مي رفتيم بيرون.
معلم کلاس اول من خانم محمدزاده بود روز اولی که می خواست جای بچه هارو مشخص کنه گفت بيا ميز اول بشين تا هميشه جلو چشم باشی
پاسخ دادنحذف؛....اگر شبها به پشت بخوابی "آل" روت میفته ...
پاسخ دادنحذفبه روزم!
man up kardam
پاسخ دادنحذفآخی....خانم قاقازانی!! يادش بخير
پاسخ دادنحذف!!!good old days
خانم قائمی. هنوزم از به یاد آوردنش تمام وجودم سبز می شه.یادش بخیر تمام پاکی دوران بچگی و بی خبریاش
پاسخ دادنحذفسلام
پاسخ دادنحذفآپ هستم.من ديگه ياهو ندارم پاک شد و از اين به بعد همين جا بهت می گم که آپ هستم.
سلام خوب هستید
پاسخ دادنحذفوبلاگ خیلی زیبایی دارید
امیدوارم همیشه موفق باشید
منم یه وبلاگ دارم .
خوشحال میشم بیاید
منتظرتونم
به امید حق
سلام
پاسخ دادنحذفمرسی که سر زدی و راجع به کپی هم فکر کنم اگر صفحه رو سيو کنی.بعد بتونی مطالبمو کپی کنی.
سلام
پاسخ دادنحذفخسته نباشی
اره دوران کوچکی دوران قشنگيه
تنها دورانيه غم رو نمی فهمی
ولی بزرگ شدن........
موفق باشی
به اميد ديدار
سلام دوست عزيز .. از وبلاگت خيلی خوشم اومد مطالب جالبی داری .. به خصوص اون افتخارات وزارت بهداشت ! خب ميدونی واقعيات اينقدر تلخ و زياده و هر روز تکرار ميشه که ديگه کسی نمی بينه ! از امام حسين گفتی يادم افتاد يک ماه اونجا کارآموزی دارم و چقدر از محيطش بدم مياد البته پرستاری هستم و ترم آخر و واقعا حالا که دارم فارغ اتحصيل ميشم اصلا باور نميکنم کاش هنوز همانجوری بچه ميمونديم البته ترم های اول رو هم عين يه کابوس ازش فرار ميکنم ...ولی خب مجبور به سازشيم ديگه ... دکتر جان خوشحالم ميکنی که بهم سر بزنی و اگه خوشت اومد از وب لينک بده که ديگه از سر زدن بهم غافل نشيم ... فعلا
پاسخ دادنحذف"نمی خواهـــــم فـــردا شـــــــود..."
پاسخ دادنحذفبه روزم و منتظر حضور گرما بخش شما...
من همه معلم ها رو دوست داشتم.خودم هم معلم بودم.
سلام پيام جان...ازاينکه به من لطف داشتی و سر زده بودی ممنوووونم.کمی سرم شلوغ بود که نتونستم بهتون سر بزنم و دير کردم...چی بگم در مورد مطلبت جز اينکه بايد بگم دستت درد نکنه و خسته نباشيد ....يکی از وبلاگهای مورد علاقه منه...موفق باشی....آپ هستم...بای
پاسخ دادنحذفسلام پيام جون ....
پاسخ دادنحذفدرود بر نيکوکاران ....
انشاالله که فارغ التحصيل بشی ....
آدم ها عوض می شن ..چه دلشون بخواد چه دلشون نخواد ..چون زمان و دوران تغيير می کنهو عوض می شه .....
فعلا
با بای
معلم های دبستانمو خوب يادمه و تا ابدم فراموش نميکنم که از همشون متنفر بودمببخشيدا ولی یه اپسيلونم دلم برای هيچکدوم تنگ نشده ...از ساعت خوابم نگو که هر شب بايد به مامانم اصرار ميکردم که بنويسه ۹ نه ۱۲ شب ..و....مامانم هميشه راستشو مينوشت...خدا رو شکر همش تموم شد.. راستی آپم
پاسخ دادنحذفسلام
پاسخ دادنحذفآپ هستم.
سلام
پاسخ دادنحذفمرسی که سر زدی.
سلام!من آپم
پاسخ دادنحذفراستی مرسی به من سر زدين!!متاسفانه (آپ) نبودم،دم در موندين!!
پاسخ دادنحذفسلام.من هم دلم برای خيلی چيزها فراموش شده؛برای نگاه مهربان خداهم همينطور.ياعلی.
پاسخ دادنحذفسلام پيام جان .. ممنون از حضورت .. لطف داری نسبت به نوشته هام .. اميدوارم بتونم لحظات خوشی رو با خوندنش فراهم کرده باشم .. گرچه يه ذره طولانی اند .. راستی لينک ميدم بهتون با اجازه ... فعلا
پاسخ دادنحذفسلام!
پاسخ دادنحذفمن معلم ادبيات دبيرستانم رو خيلی دوست دارم!
اسم معلم ابتدايييم هم خانم احمدی بود!
راستی اگر برای کتابت کمک خواستی خبرم کن!
سلام قبول نيست من برات ديشب پيغام گذاشتم اما نيست
پاسخ دادنحذفدوباره ميگم: ۱ـ تبريک بابت مدرکت
۲ـ راست ميگی منم برای مدرکم هنوز دارم می دوئم ۳ـ شيرينی يادت نره
راستی ممنون از اينکه ميای و به ما سر ميزنی
بازم بيا اما ايندفعه با شيرينی
راستی من خانم ابراهيمی معلم کلاس پنجمم رو خيلی دوست دارم اميدوارم هرجا هست دلش شاد باشه
پاسخ دادنحذف