انتهای آگوست
چند روزی بیشتر به پایان ضرب الاجل شورای امنیت به ایران نمونده(۹ ام شهریور ).امیدوارم که کماکان این قضیه به خوبی تموم بشه و ایران تحریم نشه و ما ناچار نشیم به جای نان بربری و تافتون نان هسته ای بخوریم و به جای کیک ؛ کیک زرد بخوریم.راستی میگن ساندویچ هسته ای هم خوشمزه است بچه ها میتونن زنگ تفریح ها به جای ساندویچ سوسیس و کالباس ؛ ساندویچ هسته ای بخورن.راستی زود باشین و بجنبین ماشینهاتون رو هسته ای سوز بکنین چون اگه ایران تحریم بشه بنزین که یک کالای وارداتی است کم میشه ولی انرژی هسته ای یک انرژی بومی هست که اگه ماشینتون رو هسته ای سوز کنین دیگه مشکل سوخت پیدا نمی کنین.بچه ها چیز دیگه هسته ای سراغ ندارین که موقع تحریم ازش استفاده کنیم؟؟
از دفتر خاطراتم : (نوشته شده به تاریخ ۲۸/۱/۸۱ )
به یاد برادرم که خیلی زود دنیا را برای خویش کوچک یافت و پرواز کرد.
چقدر روزها سخت گذشت.چقدر سخت بود وداع در شبی در میانه بهاران .هنوز آخرین باری را که مرا صدا کردی به یاد دارم.هنوز آخرین باری را که تو را در آغوش کشیدم به یاد دارم.هنوز چهره مهربانت که تمام موهایت ریخته بود را به یاد دارم.هنوز دستهای مهربونت رو که اشکهام رو پاک می کردی و بهم میگفتی داداشی گریه نکن رو به یاد دارم.انگار همین دیشب بود که شبها قبل از خواب کلی با هم حرف میزدیم آره همین دیشب بود ؛ تو همیشه تو قلب منی و من همه حرفام رو با تو میزنم.
یکماه دیگه میشه دو سال.دو سال از پر کشیدنت گذشت.چقدر راز و نیاز کردیم تا نروی ولی تو اینقدر خوب و مهربون بودی که دنیا برات کوچیک بود. میگن خدا گلها رو زودتر پیش خودش میبره ولی تو که گل نبودی تو برای من دنیا بودی آره دنیا.
باید امسال قبولیت تو کنکور رو جشن میگرفتیم.ولی حالا باید فقط برای رفتنت گریه کنیم.وقتی دلم برات تنگ میشه باید آرزو کنم که بخوابم بیایی.....
باران می بارد
و دل سیاه ابر را می شوید
ای کاش
اشکهای من هم
می توانست دل به عزا نشسته ام را
از غصه برهاند
آهی نمی کشم جز ز دوریت
اشکی نمیریزم جز ز خزانت
خزانت در فصل بهاران ؛
خدایا به سر آر این هجران
دلم میخواست می شد قبل از مرگ یه سوالایی رو از خدا پرسید، مثلا اینکه چرا بعضی آدما باید زودتر از اونی که فکرشو کنی برن!! از بابت برادرت متاسفم. روحش شاد.
پاسخ دادنحذفمنم اميدوارم که تحريم نشيم .
پاسخ دادنحذفمتاسفم به خاطر برادرت . خداوند روحش رو قرين آرامش کنه .
مرسی که سر زدی و کاش می شد خدا هيچ کس از دنيا نبره.روح برادرت شاد.
پاسخ دادنحذفرسم گلچين فلک گرچه همه يغما بود**ليک اين بار گلی چيد که بی همتا بود
پاسخ دادنحذفسلام ،خدا رحمتش کنه،دلم گرفت ،اميدوارم سبزی زندگی يادت نره .
پاسخ دادنحذفسلام آقا پيام...
پاسخ دادنحذفحالتون خوبه؟؟؟
ممنون که پيشم اومدين...
نوشته تون خيلی غمگين بود...به خاطر برادرتون جدا متاسفم...
اميدوارم خدا رحمتشون کنه....
باز هم منتظر حضور گرمتون هستم....
در پناه حق...
عزيز بدون که آدم چيزی که داره فرياد ميزنه نه چيزی که ندارهآپم 3شنبه 24
پاسخ دادنحذفمسخره است اگه بخوام بگم اين نوشته خيلی قشنگ و با احساس بود٬چون اين نوشته رو برای تعريف کردن من و امثال من اينجا نياوردی...ولی بايد بگم اينقدر زيبا بود که عمق وجود زيبای نويسندهاش٬مهرش و محبتش و نقش بزرگ برادرش در زندگی اش رو نشون بده...روحشون شاد...
پاسخ دادنحذفسلام... نوشته ای که از دفتر خاطراتت آوردی... خيلی متاثر کننده بود... اميدوارم روحش در آرامش باشه تا شماها هم کمتر درد نبودنش رو تحمل کنيد...
پاسخ دادنحذفخيلی خوشحالم که تاحالا عزيزی رو از دست ندادم.
پاسخ دادنحذفسلام
پاسخ دادنحذفممنون که سر زدی. خدا روح برادرت را شاد کنهئ و به تو هم صبر بده. خيلی سخته. دلتنگيش خيلی سخته. می فهمم. آخه منم دلم برای بابام خيلی تنگه. اما کاری نمی تونيم بکنيم جز صبر و دعا برای مغفرت و آرامششون.
صبور باش.
آپ هستم.
پاسخ دادنحذفتوی زندگی تا مفهوم از دست دادن نباشه بدست آوردن بی معنیست َ اما داغ عزیز چیز دیگریست... یادش سبزه همون طوری که توی نوشته هاتون میشه مهر برادری رو لمس کرد ...
پاسخ دادنحذفشايد الان نه ولی روزی ميشه
پاسخ دادنحذفآپم چهارشنبه ۲۵
اااااااااا چاق که خودتیبهم بر خوردا
پاسخ دادنحذفآپم.
پاسخ دادنحذفآفرين که اول شدی.
پاسخ دادنحذفاثرات بخش قبلی تموم شد که اکتيو شدين يا اثرات خوش گذرونی بخش جديد؟!!
پاسخ دادنحذفياد ياران ياد باد...
پيام جان
پاسخ دادنحذفدل من هم براش تنگ شده خیلی خیلی بیشتر از اونی که فکرشو بکنی
شاید باور نکنی ولی همیشه به یادشم اونقدر که
باور نمی کنم رفته باشه