مردی از تبار باران
مردی دیگر از غیور مردان .مردی از تبار باران . مردی از حلقه یاران. پر کشید به سوی آسمان.آری پر کشید به سوی ابدیت.یادش گرامی.روحش شاد.برایش فاتحه ای بخوانید.
ادبیات داستان
کتاب بوی خیس کاج اثر گیتی رجب زاده رو خوندم .کتاب با مزه ای بود.به یکبار خوندنش میرزید.
تمرین داستان نویسی
دارم تمرین داستان نوشتن می کنم .این هم اولین داستانم.اسمش رو گذاشتم قصه ما
بارون میاد .به عشق خیس شدن در بارون از خونه بیرون می زنم.از پارکینگ خونه که رد میشم بازی بچه ها و سروصدای اونها بی اختیار من رو یاد گذشته ها میندازه.گذشته هایی نه چندان دور که نخودی بازی وسطی دخترهای همسایه بودم.از خونه بیرون میام و راهم رو به سوی خیابان ادامه میدم.جوی پر از آب من رو به خودش جلب میکنه چه پر شکوه و پر قدرت آب در جوی حرکت میکنه آب یکدم فریاد میزنه تا وجودش و قدرتش رو به دیگران اثبات کنه.صدای کودک گل فروشی که به التماس از رهگذران بی تفاوت میخواد که ازش گلی بخرن باعث میشه که چشم از جوی بردارم و اون فرشته کوچولو با لباس پاره رو ببینم.دلم به درد اومد واقعا خدایا پناه این کودکان بی پناه کیست .مگه نمیگن تو پناه بی پناهانی؟پس الان که این پسرک زیر شلاق بارون داره خیس میشه کجایی؟قلبم احساس سنگینی میکنه.به فکر فرو میرم .آخر چرا ؟ خدایا چرا؟ نصیب این کودکان از دنیا چیه؟ آیا آفریده شدن برای سختی دیدن؟
صدای بوق بوق ماشینی رشته افکارم رو پاره میکنه کنجکاو میشم.ماشینی برای دخترکی که کنار خیابون هست بوق میزنه.دخترک سرش رو از پنجره ماشین تو میکنه و بد از رد و بدل کردن حرفهایی که هر چی سعی کردم نتونستم بفهمم چیه سوار ماشین میشه و ماشین در حالیکه صداهای عجیب غریب میکنه به سرعت از جلوی چشمام دور میشه .
در حالیکه باز بارون میاد و من خیس میشم میرسم به....(این داستان ادامه دارد)
حالا اگه این داستان بالا رو خوندین راستش رو بگین من میتونم داستان بنویسم؟
مهم نیست که می تونی یا نه...مهم اینه که می خوای و می نویسی...
پاسخ دادنحذفچقدر این روزها محتاجم به دعا...
آره داستانت قشنگ بود هرچی بيشتر تمرين کنی بهتر هم ميشه.
پاسخ دادنحذفسلام دوست عزيز...
پاسخ دادنحذفممنون که لطف کرديد و به کلبه حقيرانه من هم سر زديد....
نوشته هاتون قشنگه...
مطمئنا می تونيد....
مهم تلاشتون برای اين کاره....
بازم به من سر بزنيد...
در پناه حق....
نظرتون راجع به تبادل لينک چيه؟؟
پاسخ دادنحذفاگه موافق بوديد خبرم کنيد...
سلام
پاسخ دادنحذفوبلاگ بسيار عالی و تاثير گذاری داريد
ممنون از نظر هاتون ...خيلی جالب هستند
اميدوارم که هميشه خوب.عاشق و موفق باشيد
من شما را لينک خواهم کرد
به اميد ديدار
بای
سلام وبلاگ جالبی داری موفق باشی..
پاسخ دادنحذفسلام...چی بگم...هیچی...انتظار و انتظار و انتظار...
پاسخ دادنحذفبرای آمرزش باران ترانه می خوانم
پاسخ دادنحذفخدا....
پاسخ دادنحذفآقا اجازه امروز مبحث ما خداست
توضيح مي دهيد كه جاي خدا كجاست؟
قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم
اصرار مي كند كه كمي قبله سمت راسته
من جمعه مي روم لب دريا...كنار آب
آن جا نماز جمعه زلالست...بي رياست
كاج هميشه سبز كه بيرون مدرسه
استاد درس ديني و قرآن بچه هاست
اين درس ...نان خشك سر سفره شماست
من ساكتم ...دبير به من صفر ميدهد
شاگرد تنبلي كه حواسش در پي خداست....
salam..are chera ke na age bekhay har kari mitoni bokoni dastan nevisi ke chizi nist adam erade kone har kari mitone bokone.......rasti manup shodam bia pisham
پاسخ دادنحذفدوست عزيز هنوز واسه اينکه بشه فهميد داستان نويس خوبی ميشی يا نه خيلی زوده. بهتره نظر کارشناسای اين فن رو بخوای در هر حال پيروز باشيد.
پاسخ دادنحذفاين روزا فرصته خوبی واسه عاشق شدنه
پاسخ دادنحذفاما نه عاشق کسی که براش گل ببريم
ممنون که سر زدی
منتظرتم
ولی آخه اين داستان نيست اصلا!
پاسخ دادنحذف