۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

کچل پرس

هدیه نوروزی ساسی :


آخه جای واکسن ، روی باسن ، دکمه هاتم که دم و دیقه بازن


وای سلام ساسی خوبی ، من فرنوشم، بابا نمیدونی موچولینا کوشن؟


این آهنگ با شعر الهام گرفته از فرهنگ و ادبیات غنی ایرانی پیشکش نوروزی ساسی مانکن به هواداران هست.نیشخندنیشخندنیشخند


یالا یالا یالا حالا همه دستا بالا بی خیال غم دنیا.


کچل خان (کپل خان سابق ) در فرنگ


در این شهر آنقدر برای این زلفکان من نقشه کشیدن که آخر سر تمام زلفهایم بر باد رفت.این دوست عزیز ما که بنچ میت ( بر وزن کلاسمیت ، همنیمکتی منظور هست)دوران دبیرستان من هست یک نامه فرستاد که کچل کردن برای دلار.خلاصه ما هم تو دلمون گفتبم اینا چقدر خرن من سربازی که رفتم ٧ هزار تومن دادم کچل کردم حالا الان کچل می کنم پولم میگیرم.خلاصه ما رفتیم اونجا و دیدیم که نه بابا از این خبرا نیست تو باید قبلش پول جمع می کردی و تازه اون پول رو هم باید کمک میکردی .خلاصه ما ثبت نام کردیم و یک مقدار از پول جمع شده توسط دوست دوست گرامی رو بنده اهدا کردم و رفتیم بهمون کلاه و تی شرت دادن و رفتیم ساندویچ مجانی هم خوردیم .بعد از خوردن ساندویچ هی من گفتم بریم دیگه کارمون تموم شد ولی این بنچ میت نزاشت که من جیم بشم خلاصه سر ما را با شماره ٢ زدن . خدا از سر تقصیراتشون نگذره .هم اکنون تبدیل شده ایم به گوریل انگوری کچل.مادر گرامی که در اثر دیدن روی ماه پسرشون در وب کم چنان ذوق زده شدن و جیغ کشیدن که احتمالا تمام همسایه ها از کچل شدن اینجانب با خبر شدن.قهقههقهقههقهقهه


------------------------------------


*دوستان ادب پرور از ساسی بد نگین چون من عاشق سینه چاکش هستم.


**دوست عزیز نورا گفتن : هر وقت میخام بیام اینجا مستقیم یاد دوتا چیز میافتم.
یکی مدرسه ی موشها!هورا
‌یکی هم استقبالی که از خانوم ها میشه :نیشخند


در جواب باید بگم که :بیا یه بوسه از اون لبا بده که زوریه ،تریپ ما هم تو وبلاگمون اینجوریه.زبانزبانزباناین هم یک استقبال مخصوص از شما هوراهوراهورا


***من بعضی از این وبلاگها میرم و تعداد کامنتهاشون رو می بینم دپرس میشم جان خودم.٧٨۶۵۶٧٧٨٨٩٧۶ تا کامنت تو یک روز.من هم فکر کنم کم کم باید یک عکس جیگری از یک آدم خوش تیپ پیدا کنم بزارم تو وبلاگم تا محبوب بشم و برای من هم کامنت بزارن تا عقده ای نشمقهقههقهقههقهقههالبته میتونم هم به عنوان مکمل ،یکی از متنهای پر مغز دوستان که توش خودشون رو معرفی کردن و گفتن که دکتر و مهندس هستن و آخرش هستن و خیلی کارشون درسته رو کش برم و بزارم تو وبلاگم قهقههقهقههقهقهه

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

سال نو

نوروزتان مبارک


دلهایتان پیوسته شاد


لبهایتان دمادم گشاده به خنده


آرزو می کنم در سال جدید به هرچی که دوست دارین برسین.......



در ضمن موقع خوردن آجیل و نخودچی و قطاب و سوهان عسلی و باقلوا جای کپل را بسیار خالی کنیدهوراهوراهوراهوراهوراهورا


*جهت تنویر افکار عمومی این عکس هفت سین کپل چین در سال 1386 می باشد.


پ.ن:ممنون از همه دوستانی که به من سر میزنن و نوشته های من رو میخونن و به من هم این فرصت رو میدن که نوشته هاشون رو بخون و افتخار دوستیشون رو داشته باشم.همه دوستان پسر عزیز به خصوص آقای پدر رو دستشون رو می فشارم و دوستان خانم خیلی خیلی عزیز هم کیس میس بغل جون ، حالا وقتشه من رو بغل کن.ماچماچماچبغلبغلبغل

۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

نوروزانه


هر سال وقتی نزدیک عید می شویم یاد خاطرات ایام کودکیم می افتم .یاد روزهایی که تمام آرزوهایم را در پاکتهای عیدی جستجو می کردم.یاد سالهایی که لباسهای نو را به تن میکردیم و به طرف خونه مادر بزرگ مادرم میرفتیم.یاد سفره هفت سینی که با ظرفهای رنگارنگ قدیمی تزیین شده بود ،یاد ظرف نقره در داری که توش سوهان عسلی بود و من همش منتظر فرصتی بودم تا بهش ناخنک بزنم.صورت پر مهر و لبخند های دوست داشتنی مادر بزرگم رو به یاد میارم که وقتی همه بچه هایش جمع میشدن با خوشحالی وصف ناپذیری قرآن قدیمیش رو باز میکرد و به تناسب سن ، به هرکدوم از بچه ها اسکناسی می داد .من هر سال آرزو میکردم که کاشکی زودتر بزرگ میشدم تا میتونستم عیدی بیشتری بگیرم ولی الان که بزرگ شدم میگم کاشکی هنوز همان زمان بود و سهم من هم همان اسکناس ۲۰۰ تومنی. اسکناسهای مادر بزرگ رنگهاشون متفاوت بود ولی همه یک بو میدادند و آن بویی نبود جزعطرعشق مادر بزرگ به بچه ها ،نوه ها و نتیجه هایش........

بی ریشه:


هر کاری خوبی و بدیهایی داره . مهاجرت هم یکسری خوبی داره و یکسری بدی که متاسفانه این روزها میزان خوبیهاش اینقدر بیشتر شده که همه دوست دارن از ایران برن. و من همه دوستهام رو تشویق به مهاجرت می کنم.ولی این رفتن دلیل نمیشه که آدم دلش برای ریشه هاش تنگ نشه.و این دلیل نمیشه که وقتی تو کنسرت

 
سرزمین من
خسته خسته از جفایی
سرزمین من
بی سرود و بی صدایی
سرزمین من
دردمند بی دوایی
راه دوباره من
در همه جا نمیشه
بی تو گزاره من

سرزمین من
مثل دشت پر غباره
سرزمین من
مثل قلب داغداره
سرزمین من
سرزمین من*

 

رو میشنوی صورتت خیس اشک نشه. شاید آدمهای مهاجر خیلی چیزهای خوب داشته باشن ولی چیزی به اسم ریشه تو کشورهای خارجی ندارن.نظر آدمها متفاوت هست ولی من ترجیح میدم که بعد از تموم شدن درسم برگردم چون درخت هرچقدر هم که تنومند باشه بی ریشه خشک میشه.....


*این شعر افغانی هست ولی من هرچی گشتم نتونستم شاعرش رو پیدا کنم.

۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

حالا یک . دو . سه همه بی خیال غصه

مسنجر اسلامی


مسنجر اسلامی ساخته شده توسط جمعیت دفاع از مقاومت اسلامی "الحماة" با هدف ارائه پیام‌رسانی برای از بین بردن امکان جاسوسی اطلاعات در اینترنت رونمایی شد. .(این خبر از سایت الف نقل شده است).


من هرچی گشتم نتونستم روی ماه این مسنجر رو ببینم ولی به نظرم میاد که باید مشخصات زیر رو داشته باشه:


١ - حضور گشت ارشاد مجازی در همه چت رومها جهت ارتقا اخلاق


٢ - برای حفظ کیان خانواده چت رومها شبهای جمعه از ساعت ٨ شب بسته میشوند تا مخل فعالیت های خانوادگی نباشد.


٣ - آیکون های بی ناموسی هاگ و کیس از این مسنجر حذف شده و به جای آنها علامت قرمز طبق مقررات دسترسی به آیکونهای مورد نظر امکان پذیر نمی باشد قرار داده شده.


۴ - برای حفظ امنیت خانمها در عکسهای قرار داده شده در پروفایل به صورت اتوماتیک چادر و پوشینه نصب میشود.


۵- جهت حفظ امنیت اخلاقی چت رومها و مسنجر از ساعت ١٢ شب به بعد بسته میشوند.


۶ -تنها کسانی میتونن از این چت رومها استفاده کنن که التزام عملیشون به  رو اثبات کنن.


٧- جهت جلوگیری از ولنگاری و اختلاط پسران و دختران تنها چت کردن پسران با پسران و دختران با دختران امکان پذیر است.(جهت محارم با رویت شناسنامه طرفین و تاییدیه کلانتری محل این قانون لازم الاجرا نمی باشد)


٨ - جهت بهداشتی کردن فضای چت کلیه کلمه های لاو یو و میس یو و .......در صورت نوشته شدن بطور اتوماتیک :به این حرفا چیه برو دهنت رو آب بکش تغییر پیدا می کنه و در صورت تداوم استفاده برای بار دوم توبیخ با درج در پرونده و برای بار سوم تفهیم عملی صورت می گیرد.


٩ - کلیه افراد متقاضی استفاده از این مسنجر باید در یک امتحان ارزشی شرکت کرده و در صورت کسب حد نصاب لازم اجازه استفاده داده خواهد شد.


١٠ - کلیه چتهای شما ضبط و توسط مسوولان مربوطه بدقت خوانده میشود.البته لازم به توضیح است که این موضوع نقض کننده حریم شخصی شما نیست و فقط این متنها خوانده میشوند تا اگر شما اشتباه دیکته ای در نوشته هایتان داشتید درست آنها برای شما فرستاده شود تا در حین چت کردن فارسی شما هم تقویت شود .و برای افراد مختلف بسته به میزان اشتباهشان کلاسهای عمومی ، نیمه خصوصی و در مواردی که خیلی اشتباه تو چتشون باشه خصوصی برگزار میشود.لازم به ذکر هست که برای رفاه حال عزیزان اشتباه نویس خود عزیزان مسوول دنبالتون میان و میبرنتون کلاس و بعد از اینکه مطمئن شدن یاد گرفتین میتونین خودتون برگردین.

۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

مردی برای تمام فصول آزادیخواهی

مصدق ؛ مردی برای تمام فصول آزادیخواهی

محمد مصدق (۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند ۱۳۴۵)


مصدق اسطوره زمان کودکی من و بزرگمرد مورد احترام من در بزرگسالی . روحش شاد ...



من هر روز صبح به رسم ایام قدیم بیشتر روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب و میانه رو داخل و خارج ایران رو میخونم و باید اظهار تاسف کنم امروز حتی کلمه ای از یاد بود این بزرگمرد ندیدم...........


دوباره انتخابات شده و هر حرف بیخود و هر اتفاقی رو که میفته با آب و تاب ١٠ ها سایت کوچیک و بزرگ گزارش میکنن.از پاک کردن کشف کروبی توسط کرباسچی تا اجازه ندادن صحبت به خاتمی در شیراز....


واقعا آقای نبوی عزیز طنزپرداز گرانمایه که در فکر ایجاد نیروی مجازی هستی بهتر نبود امروز به جای نامه نوشتن به احمدی نژاد یک یادی از مصدق میکردی.آقای نیک آهنگ کوثر عزیز که به خودت اجازه میدی دهنت رو باز کنی و تو کلاغستون هرچی از دهنت در میاد به هرکسی بگی ،نمیشد یک کاریکاتوری به پاس احترام میکشیدی؟؟؟


سایت الف،فردا ، تابناک مال اصولگرایان و به قول دوستان اصلاح طلب از آنها انتظاری نیست ولی جمهوریت و یاری آقای خاتمی یا کلمه و قلم معلم اخلاق آقای موسوی چی؟جناب کروبی و روزنامه اعتمادشون چی؟فعلا انتخاباته نه ؟حرفای مهم تر هست و ..............


من حالم از هرچی سیاست و دروغ و دغل هست بهم میخوره و .........


اینها رو نوشتم تا دوستانم که این روزها دوباره سعی دارن احمدی نژاد رو دیو جلوه بدن و خاتمی رو دلبر بگم اینجوریها هم نیست.


من نه به کسی میگم رای بده نه به کسی میگم رای نده و نه به کسی میگم به کی رای بده ولی میدونم که کاندیداهای این روزها دیو و دلبر نیستن و اگه میخواین رای بدین به واقعیات رای بدین نه اینکه مثل سال ٧۶ به فردی که در ذهنمون ساخته بودیم و تنها شباهتش با آقای خاتمی اسمش بود رای بدیم و .................


بدون شرح: نخونی از دستت رفته....


به گزارش خبرنگار آفتاب در اراک، حجت‌الاسلام محمدناصر سقای بی‌ریا مشاور امور روحانیت محمود احمدی‌نژاد که شامگاه روز شنبه سوم اسفندماه در جمع عزاداران نبوی در مسجد دانشکده فنی دانشگاه آزاد اراک سخن می‌گفت قسمت عمده مطالب خود را به تبیین دستاوردها و تجلیل از دولت نهم معطوف کرد.


سقای بی‌ریا به بیان خاطره‌ای از زبان وزیر دفاع پرداخت و گفت: «وزیر محترم دفاع گفتند یک خانواده‌ای را من می‌شناسم که اینها نزدیک بود کارشان به طلاق بکشد. وقتی ماهواره امید پرتاب شد دو روز بعد اختلافاتشان حل شد. گفتند چطور؟ گفتند مشکلشان این بود که پسرشان می‌خواست برود خارج درس بخواند پدر مخالف بود و مادر می‌گفت باید برود. این منشا اختلاف بود. وقتی که ماهواره امید پرتاب شد پسرشان گفت من همینجا سربازی می‌روم و همین‌جا درس می‌خوانم. دیگر محیط برای درس خواندن آماده است».

وی در ادامه با بیان اینکه کار دیپلماتیک جمهوری اسلامی بسیار دیدنی بود گفت: «آقای محرابیان را ایشان [احمدی‌نژاد] مامور کردند بروند ونزوئلا. آقای محرابیان نقل می‌کند ما آمدیم تماس گرفتیم ونزوئلا دیدیم هیچ کس نیست، هیچ اداره‌ای تلفن را بر نمی‌دارد. شب ژانویه بود همه رفته بودند. آمدم به آقای احمدی‌نژاد گفتم هیچ کس نیست. من پیام به کی ببرم بدهم. هیچ کس پاسخگو نیست. آقای احمدی‌نژاد به آقای محرابیان گفت پرواز می‌کنی می‌روی کاراکاس آنجا می‌پرسی می‌بینی چاوز کدام شهر است. هر شهری هست تو برو آنجا. [محرابیان] گفت ما همینطور در ابهام پرواز کردیم رفتیم کاراکاس. ساعت 11:30 شب به وقت کاراکاس رسیدیم آنجا. از طرف سفارتخانه یک ساعت بعد به ما خبر دادند آقای چاوز در کاخ ریاست جمهوری منتظر شما است. پنج تا از وزرایش هم احضار کرده بود. سراسیمه آمد در جلسه. [چاوز] گفت چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ گفتم به غزه حمله شده، نمی‌دانید؟ گفت حمله شده باشد غزه به ما چه ربطی دارد. [محرابیان] گفت یک ساعت و نیم با او صحبت کردم. آخر به او گفتم اگر به ونزوئلا حمله بشود شما انتظار دارید جمهوری اسلامی بیاید حمایت کند؟ گفت بله. گفتم خوب نسبت ما و غزه هم همین است. [چاوز]گفت: «ها»! وقتی فهمید، اولین قدمی که برداشت، ما هم به او پیشنهاد نکردیم، [چاوز] گفت، یک اخراج سفیر اسرائیل از ونزوئلا.[محرابیان] گفت بندهای دوم سوم چهارم را که نوشت، گفتیم می‌خواهد جنگ راه بیاندازد، بگذار ما برویم. [محرابیان] گفت فردا 8 صبح ما در فرودگاه بودیم، دیدیم خبری نشد. اخبار چیزی نگفت. یک مرتبه دیدیم خبر را قطع کرد، خبر فوری، خبر فوری. خود چاوز آمد پشت تلوزیون گفت که محرابیان اینجا بوده و ما دیشب با هم جلسه داشتیم و اینهم نتیجه جلسه ما، یک دو سه چهار پنج شش».

حجت‌الاسلام سقای بی‌ریا در ادامه گفت: «یک وقت خدمت آقای احمدی‌نژاد بودیم یکی از دوستان صحبت این را کرد که آقای اردوغان خیلی کار مهمی کرد [که این موضوع] را مطرح کرد، آقای احمدی‌نژاد گفت؛ روزهای اولی که ما با او تماس می‌گرفتیم پشت تلفن می‌ترسید، می‌گفت آقای احمدی‌نژاد این مسائل را نمی‌شود پشت تلفن مطرح کرد. اردوغانی که پشت تلفن می‌لرزید، آقای احمدی‌نژاد می‌گوید باید به غزه کمک کنیم می‌گوید بابا! پشت تلفن نمی‌شود. این، در داووس آن حرکت را انجام می‌دهد. چه شد؟ چطور جرات پیدا کردند»؟

مشاور امور روحانیت احمدی‌نژاد با بیان اینکه خدا روزهای بسیار پرشکوهی را به ما توفیق داده تا ببینیم گفت: «شما پایتان را از ایران بیرون بگذارید، کسانی که از ایران بیرون رفتند می‌گویند، خارج از مرزها مردم دیگر نزدیک است ایشان را [احمدی‌نژاد] را بپرستند. ایشان از داخل بیشتر مشهورند».

۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

بوی بهاران...

دلم


دلم بوی بهار میخواد


دلم سبزه و ماهی میخواد


دلم شلوغی و هیاهوی تجریش رو میخواد


دلم غرغر های مادرم رو میخواد: که عید شد این اتاقت رو تمیز کن


دلم تخم مرغ رنگ کردن و هفت سین چیدن میخواد


دلم سبزه سبز کردن میخواد


دلم دستهای نوازشگر مادر و صورت پر مهر پدرم میخواد


دلم دلتنگ با هم بودنهاست


دلم .......................


لعنت به آنها که کوچیدن را بهترین انتخاب برایمان ساختند و ...............


کپل خان در فرنگ :


این بانک ابله یک اشتباهی کرده بود و اشتباه این بود که پول کارت اعتباری من رو نپرداخته بود و من هم عصبانی رفتم که باهاش دعوا کنم .من با این انگلیسی روون شروع کردم به توضیح اینکه من ٢ ماه پیش زنگ زدم تو گفتی این پرداخت اوتوماتیک حساب انجام شده و من الان به کردیت کمپانی زنگ زدم و این درست نیست و تو باید این خسارت من رو جبران کنی.من تند این حرفا رو به انگلیسی میزدم و حالا تو عصبانیت همه زمانها گذشته و حال رو قاطی میکنم بعد هم هی و آی و دی و ضمایر بطور وحشتناک قاطی شده بود و اون بیچاره دهنش باز و چشاش گرد من رو نگاه میکرد.یکهو خودم احساس کردم خیلی مزخرف میگم و یاد سالاد کلمات افتادم و گفتم این داره با خودش میگه این روانی هست و خودم شروع کردم به قهقه خندیدنقهقهه اقهقههقهقههاون بیچاره هم کماکان حیرون که این عصبانیت چی بود و این خنده ها چی هست.بیچاره چینی هم هست و اینقدر چشماش از تعجب گرد شده بود فکر کنم ٣ تا ۴ تا درز چشماش پاره شد وباید بدوزتشون قهقههقهقهه البته بعد براش توضیح دادم و خودشم کلی خندید و دیگه با هم رفیق شدیم.