و بسیار اشک ریختم :
به پیام چتر بدین تا خیس نشه . به پیام کاپن بدین تا سرما نخوره . پیام دیگه پادگان نمیره و سرما نمی خوره . مواظب پیام باشین . تشک پیام ناراحته کمرش درد میگیره . *
مهر مثل مادر ، مهربانی مثل مادر ؛ عشق مثل مادر ، انسانیت مثل مادر .......
ای کاش مادر آن زمان که دستهایت در دستانم بود و این حرفها را می زدی کلامی جز اشک می دانستم تا با فریاد کشیدنش ، قصه مهر جاودانم را با تو باز می -گفتم.مادر تو را دوست می دارم به اندازه اظطراب چشمهای همیشه نگرانت که سالهاست هنگام وداع من را نگاه می کنند. تو را دوست می دارم به اندازه شوق چشمانت انگاه که پس از وداعی دوباره من را می بینی. سالهاست که جادوی مهر این چشمان ؛ عشق را به من آموخته اند.
تو را دوست می دارم به اندازه گرمی دستانت آنگاه که دستان را می گیری و من را به نام می خوانی.وقتی که کوچک بودم همیشه دستانم در دستانت بود و اکنون نیز می دانم که همیشه دستی در کنار دستانم هست تا هرگاه که می خواهم بگیرمش و دوباره بهش تکیه کنم مثل بچگی ها......
*حرفهای بالا رو مادرم وقتی که تازه از اطاق عمل بیرون اومده بودن و نیمه هوشیار بودن میزدن.احساس عجیبی داشتم وقتی که دیدم تنها دغدغه ذهنی مادرم یک چیز است و اون هم ، من هستم....
اظطراب پس از اشک :
مادرم همینجور پشت سر هم در آن حال نیمه هوشیاری جمله جدید در راستای دغدغه های ذهنیشون در رابطه با من می گفتن.یکم که گذشت کم کم دچار استرس شدم. گفتم الان است که مادر جان پته من رو رو آب بریزن و آبروی نداشته من رو جلوی خاله جان و مامان بزرگ جان ببرین . علی الخصوص مادر بزرگ جان که کنجکاو تشریف دارن و گوششون رو در یک سانتی متری دهان مادرم گذاشته بودن تا تمام حرفهای مادرم رو بدون کم و کاست بشنون ، این فاصله گوش مادر بزرگ تا دهان مادرم آنقدر کم بود که هر لضه بیم این بود که مادرم گوششون رو گاز بگیرن .مامان بزرگ بیچاره با پای درد اینقدر کنار مادرم ایستادن تا این کلمات مادرم رو استخراج کنن که من دلم براشون سوخت و گفتم شما بشینین و من هرچی مامان گفتن رو من برای شما میگم.آخه یکی نیست بگه مار بزرگ جان گوش برای کاری جز شنیدن حرفهای دیگران هم کاربرد داره ...
خلاصه اینها رو گفتم که بگم همکاران محترو بیهوشی یه فکری واسه آبروی مردم بکنین این چه وضعشه مریض رو اینجوری میارین تا همش دل کپل تا بیداری کامل مادر جان تالاپ تولوپ کنه .
کمدی راند آقای دکتر : (۱ )
خوشحال و خرم داشتم تو اورژانس می چرخیدم که ساعت 9 شب ، سوپروایزر اومد و گفت آقای دکتر ( بعله دیگه دکتر دیگه .هاهاهاها چیه فکر کردین همه من رو کپل خان صدا میکنن.؟ حالا درست من از اینکه کسی بهم بگه دکتر و اینکه خودم رو دکتر معرفی کنم بدم میاد ولی خوب اینکه دلیل نمیشه من دکتر نباشم . من چی کم دارم از این دکترها .من یک شماره شونصد رقمی نظام پزشکی ندارم که دارم . من بیمه مسولیت 35 ملیونی ندارم که دارم : توجه توجه این بیمه یک رکن اصلی د ردکتری من هست چون به من جرات داده بتونم مریضهای سرماخوردگی و البته اون هم از نوع ویروسیش رو با خیال راحت ویزیت کنم ((پرانتز در پرانتز با یک دعا : خدایا مریضهایم رو به تو می سپارم اونها فقط تو رو دارن ......))اها چی می گفتم یادم رفت حالا این پرانتز رو ببندم چون طولانی شد و بر خلاف اصول وبلاگ داری هست )خوب دیگه این پرانتز رو هم ب
ستم .هدف من فقط جلب رضایت شما خوانندگان همیشگی شعرواره هست . می خواین براتون یک شیرین کاری کنم تا دوستم داشته باشین.این قسمت پست از دست رفت .چی می گفتم؟؟؟؟؟؟؟امان از این سوسول بازی های جدید و مشتری مداری و اینا ....پست از دست رفت .......
کمدی راند دکتر ( ۱ + ) :
خوب شب سوپروایزر شب اومد که دکتر بریم راند .من هم که همیشه منتظر جیم هستم ، تو دلم گفتم خوب الان یک دکتری میاد و با هم میریم راند و یکساعتی زمان میپره..من هم با این خیال واهی ، یک چشم گفتم و خوش و خرم رفتم تو اتاقم نشستم . بعد از چند دقیقه سوپروایزر اومد گفت که دکتر چرا نمی آیی راند . ؟؟؟ من خواستم بگم دکتر نیومده که من بیان راند که خدا دوستم داشت که بیشتر سوتی ندم و قبل از گفته شدن این جمله گوهر بار من ، آقای سوپروایزر گفت دکتر جان سریع تر بیایین امشب کلی مریض داریم که بایئد ویزیت کنین.این لحظه کمدی ترین لحظه های این سالهای اخیرم بود . راند شبانه تمام بخشهای بیمارستان جنرال توسط دکتر کپل خان .......
وطنم ، ایرانم :
برایت نگرانم . برایت نگرانم..............به امید....................
امیدهایمان را هم س ا ن س و ر ؛ میکنیم ................................